روزي زِ سرِ سنگ عقابي به هوا خاست
روزي زِ سرِ سنگ عقابي به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست(واندر طلبِ طعمه پر و بال بياراست)
بر راستيِ بال نظر کرد و چنين گفت
امروز همه روي جهان زير پَرِ ماست
گر اوج بگیرم بپرم از نظرِ تیز
مي بينم اگرذرّه اي اندرتَكِ درياست