حدیث کودکی و خود پرستی
رها کن کان خماری بود و مستی
چه عمر از سی گذشت و یا که از بیست
نمی شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال
پس از پَنجَه نباشد تندرستی
بَصَر کُندی پذیرد پای سستی
چه شصت آمد نشست آمد پدیدار
چه هفتاد آمد افتاد آلت از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدی
بسا سختی که از گیتی کشیدی
از آنجا گر به صد منزل رسانی
بود مرگی به صورت زندگانی