
حافظه کاذب به معنی داشتن یک خاطره واضح از اشخاص، مکانها، رویدادها، موقعیتها و غیره است که هرگز اتفاق نیفتاده است؛ برای مثال، به یاد آوردن دیدار با خویشاوندی که قبل از آن، زنده نبوده است. این نوع تحریفها، یعنی به خاطر آوردن چیزی متفاوت از آنچه که انسان دیده است، توجه پژوهشگران زیادی را به خود جلب کرده است. دو نظریه مهم در مورد تحول حافظه کاذب مطرح شده اند: نظریه ردیابی مبهم و نظریه همخوانی فعال سازی.
براساس نظریه ردیابی مبهم، حافظه می تواند هم به صورت ردهای دقیق و هم ردهای موضوعی (کلی) ذخیره شود و هر دو رد، با سن تحول می یابند. ردهای دقیق جزئیات ظاهری محرکهای فیزیکی اند، در حالی که ردهای موضوعی، معنا یا موضوع محرکها را نشان می دهند. حافظه صحیح در ارتباط با ردهای دقیق است، اما حافظه کاذب، کلمه های مرتبط معنایی بر اساس ردهای موضوعی اند. پس، کلمه های مرتبط معنایی به این دلیل به یاد آورده می شوند که که بازنمایی های کلی کلمه های خوانده شده، همسان است. نظریه همخوانی - فعالسازی، حافظه کاذب را محصول فرایندهای تداعی کننده و فعالسازی می داند. روابط تداعی کننده بین مواد فهرست و کلمه کلیدی در خطای حافظه نقشی مهم ایفا می کنند. این نظریه با الهام از الگوهای پراکنده فعالسازی نشان می دهد پردازش یک کلمه، گره متناظر یا به عبارتی دیگر مفهوم متناظر را در واژگان ذهنی ( یا به طور کلی پایگاه دانش) فعال می کند و این فعالسازی در طی ارایه کلمه های فهرست ادامه می یابد. بعضی از این مفاهیم فعال شده، ماده هایی هستند که ارایه نشده اند، اما به خاطر اتصالشان با ماده های ارایه شده در پایگاه دانش فعال شده اند.