رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۰۹:۳۹:۰۰ ۲۰۲۴/۳۰/۱۲     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

interchange

درس ۱۳ اینترچنج ۳ درباره مواردی است که افراد را ناراحت می کند. گرامر این درس درخصوص استفاده از modal برای بیان احتمال، قضاوت یا ارائه پیشنهاد است. در ابتدا  کارهایی که باعث ناراحتی افراد می شود بیان می کنیم.

are noisy eaters هنگام خوردن سر و صدا می کنند
always ask for favors همیشه می خواهند لطفی در حقشان بکنید
constantly interrupt بطور مداوم سخنان کسی را قطع می کنند
are late all the time همیشه دیر می کنند
read over my shoulder on the subway در مترو از روی شانه های من (مخفیانه)می خوانند
chat online while talking on the phone هنگامیکه با تلفن صحبت می کنند بصورت آنلاین چت می کنند
 always want to get in the last word همیشه می خواهد حرف آخر را بزند
throw their garbage in the recycling bin آشغال را داخل سطل بازیافت می اندازند
don't cover their mouths when they cough وقتی سرفه می کنند جلوی دهانشان را نمی گیرند
make popping sounds when they chew gum وقتی آدامس می جوند صدای دهانشان می آید

لغات:

Reaction = عکس العمل؛    an assumption = گمان، قصد؛    a criticism = انتقاد؛   a demand = درخواست؛     an excuse = بهانه آوردن؛    a prediction = پیش بینی؛   a suggestion = پیشنهاد، توصیه؛    a suspicion = سوء ظن؛    a warning = هشدار   

مکالمه: What happenedچه اتفاقی افتاد؟

 

Jackie:‎ You asked Beth to be here around ۷:‎۰۰, didn't you?‎
جکی: شما از بث خواستید ساعت ۷ اینجا باشد. این کار را نکردی؟
Bill:‎ Yes.‎ What time is it now?‎
بیل: بله. حالا ساعت چنده؟
Jackie:‎ It's almost ۸:‎۰۰.‎ I wonder what happened.‎
جکی: حدود ساعت هشت است. من تعجب چه اتفاقی افتاده.
Bill:‎ Hmm.‎ She might have forgotten the time.‎ Why don't I call and see if she's on her waymokalemehinterchange?
بیل: همم. او ممکن است زمان را فراموش کرده باشد. چرا من زنگ نمی زنم و ببینم که آیا او توی راه است یا نه؟  
A few minutes later
 چند لحظه بعد
Bill:‎ I got her voice mail, so she must not have turned on her cell phone.‎
بیل: پست صوتیش را گیر آوردم قطعاً موبایلش را خاموش نکرده بود.
Jackie:‎ I hope she didn't have a problem on the road.‎ Her car could have broken down or something.‎
جکی: من امیدوارم او مشکلی تو مسیر نداشته باشه. ماشینش ممکن است خراب یا چیزی شده باشد.
Bill:‎ Of course she may have simply forgotten and done something else today.‎
بیل: البته او ممکن است به سادگی فراموش کرده باشد و چیز دیگری امروز انجام داده باشد.
Jackie:‎ No, she couldn't have forgotten - I just talked to her about it yesterday.‎ I guess we should start without her.‎
جکی: نه او نمی تواند فراموش کرده باشد- من با او در مورد آن دیروز صحبت کردم. من گمان می کنم بهتر است بدون او شروع کنیم

گرامر:

musthave

ادامه گرامر

shouldhave

Reading

readinginterchange

The Blue Light of Silver Cliffنور آبی صخره نقره ای

Today, the town of Silver Cliff, Colorado, has a population of only ۱۰۰ people.‎ Once, however, it was a prosperous mining town where thousands came with dreams of finding silver and making their fortune

امروزه شهر صخره نقره ای کلرادو فقط ۱۰۰ نفر جمعیت دارد در حالیکه قبلاً شهر استخراج معدن پر رونقی بود جائیکه هزاران نفر با رویای پیدا کردن نقره و کسب ثروت به آنجا آمدند

Late one night in ۱۸۸۰, a group of miners were headed back to their camp after a good time in town.‎ They were still laughing and joking as they approached the graveyard on a hill outside Silver Cliff.‎ Then one of the men yelled and pointed toward the graveyard.‎ The others fell silent.‎ On top of each grave, they saw flamelike blue lights.‎ These eerie lights seemed to be dancing on the graves, disappearing and then appearing again

اواخر یک شب در سال ۱۸۸۰ ، گروهی از کارگران معدن پس از گذراندن اوقات خوبی در شهر به اردوگاه خود بازگشتند. آنها همچنان که به قبرستان بر روی تپه ای خارج از صخره  نقره ای نزدیک می شدند ، می خندید و شوخی می کردند. سپس یکی از مردان فریاد زد و به سمت قبرستان اشاره کرد. دیگران ساکت شدند. آنها بالای هر قبر، شعله نورهای آبی دیدید. به نظر می رسید که این نورهای ترسناک روی قبرها می رقصند و ناپدید می شوند و دوباره ظاهر می شوند.

This was the first sighting of the blue lights of Silver Cliff.‎ There have been many other sightings over the years.‎ In ۱۹۶۹, Edward Lineham from National Geographic magazine visited the graveyard.‎ Lineham's article tells of his experience:‎ ‪"I saw them.‎.‎.‎.‎ Dim, round spots of blue-white light glowed ethereally among the graves.‎ I .‎.‎.‎ stepped forward for a better look.‎ They vanished.‎ I aimed my flashlight at one eerie glow and switched it on.‎ It revealed only a tombstone.‎"‬

این اولین باری بود که نورهای آبی صخره نقره ای مشاهده شدند. آنها در طول سالها، فراوان مشاهده شدند. در ۱۹۶۹ ادوارد لاینهام از مجله نشنال جئوگرافیک از قبرستان دیدن کرد. مقاله لاینهام تجربه او را بیان می کند: من آنها را دیدم... نقاط کم نور و گردی از نورهای سفید و آبی در میان قبرها بصورت روحانی می تابید. من برای مشاهده بهتر به جلو قدم برداشتم. آنها ناپدید شدند. چراغ قوه ام را به طرف یک درخشش ترسناک گرفتم و آن را روشن کردم. آن فقط یک سنگ قبر را نشان داد.

Lineham and others have suggested various explanations for the lights.‎ The lights might have been reflections of lights from the town, but Silver Cliff's lights seemed too dim to have this effect.‎ They could have been caused by radioactive ore, though there's no evidence of radioactivity.‎ They may also have been caused by gases from rotting matter.‎ This usually happens in swamps, however, and the area around Silver Cliff is dry.‎ Or, perhaps, the lights are from the helmets of dead miners wandering the hills in search of their fortune.‎

لاینهام و دیگران توضیحات مختلفی را برای چراغها ارائه داده اند. ممکن است این چراغ ها بازتابنده چراغ های شهر باشند ، اما به نظر می رسید که این چراغ های  صخره نقره ای  کم نورتر از آن هستند که چنین تاثیری را داشته باشند. آنها می توانند در اثر سنگ معدن رادیواکتیو ایجاد شده باشند ، هرچند هیچ مدرکی مبنی بر رادیواکتیویته وجود ندارد. آنها همچنین ممکن است در اثر گازهای حاصل از مواد پوسیده ایجاد شده باشند. این امر معمولاً در باتلاق ها اتفاق می افتد اما ناحیه اطراف صخره نقره ای  خشک است. یا ، شاید ، چراغ از کلاه معدنچیان مرده است که در جستجوی ثروت خود در تپه ها سرگردان هستند.

field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب