رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۰۶:۳۹:۱۶ ۲۰۲۴/۲۵/۰۴     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

osulnegaresh

دکتر مکسول به عنوان متخصص رهبری؛ در کتاب هایش تعلیم می دهد که هر کسی اگر در چهار حوزه به مهارت برسد، می تواند موفقیت واقعی را کسب کند: روابط، آماده سازی، نگرش و رهبری. اصول نگرش، برای توانمند ساختن شما و گروهتان در راه کسب موفقیت نوشته شده است. این کتاب به شما کمک می کند به نگرش صحیح مجهز شوید. هدف این کتاب کمک به موفقیت شما و رسیدنتان به سطحی بالاتر است. در اینجا خلاصه کتاب اصول نگرش آورده شده است.

نگرش چه تاثیری بر رهبری دارد؟

نگرش همیشه یکی از بازیکنان تیم شماست.

 

پنج حقیقت زیر روشن می کند که چطور نگرش افراد بر کار گروهی اثر می گذارد:

۱- نگرش ها این قدرت را دارند که گروهی را بالا ببرند یا از هم بپاشند: وجه تمایز برنده ها، بهره هوشی زیاد یا استعداد آن ها نیست. وجه تمایز برنده ها در نگرش آن هاست، نه لیاقتشان. اگر نتیجه فوق العاده می خواهید، به افراد خوبی نیاز دارید که استعداد زیاد و نگرش فوق العاده داشته باشند. وقتی نگرش بهتر شود، توان بالقوه تیم بیشتر می شود و وقتی نگرش بدتر می شود، توان بالقوه تیم هم پایین می آید.

۲- وقتی نگرش ابراز شود، بقیه هم یاد می گیرند: استعداد، تجربه و آمادگی تمرین کردن در تیم مسری نیست. اما نگرش به دیگران سرایت می کند؛ مثلاً همه دونده ها معتقد بودند نمی توان یک کیلومتر را کمتر از چهار دقیقه دوید. ولی راجر دونده انگلیسی این رکورد را شکست و بعد از او صدها نفر این رکورد را شکستند و این به خاطر این بود که نگرش دوندگان تغییر کرده بود.

۳- نگرش بد سریع تر از نگرش خوب سرایت می کند: فقط یک چیز از نگرش خوب مسری تر است و آن نگرش بد است. نگرش منفی به صاحب این نگرش و اطرافیانش صدمه می زند. مثلاً در یک مسابقه فوتبال پنج نفر دچار مسمومیت غذایی شدند. از بلندگو اعلام شد که از دکه استادیوم خرید نکنید که ممکن است مسموم شوید. بدنبال این اعلام دویست نفر اعلام کردند مسموم شده اند و نیمی از آن ها به بیمارستان منتقل شدند. پس از مدتی معلوم شد پنج نفر اول قبل از ورود به استادیوم غذا خورده اند و به آن دلیل مسموم شده اند. به دنبال این کشف که غذای دکه استادیوم سالم است، همه افراد به طور معجزه آسایی بهبود یافتند.

۴- نگرش ذهنی است، بنابراین تشخیص نگرش غلط می تواند دشوار باشد: نگرش در واقع مربوط به این است که شخص چگونه است. این خودش را در عملکرد او نشان می دهد. نگرش های مخربی که گروه را نابود می کند شامل موارد زیر است:

- ناتوانی از اعتراف به اشتباه

- ناتوانی از بخشیدن دیگران

- حسادت

- بیماری خودخواهی

- روحیه انتقادی

- آرزوی اختصاص دادن همه افتخارات به خود

۵- اگر با نگرش فاسد مقابله نشود، همه چیز را خراب می کند: نگرش های بد باعث بروز ناراحتی، انزجار، رقابت جویی و دو دستگی گروه می شوند. نگرش فاسد کل گروه را از بین می برد. یک سیب گندیده در جعبه سیب باعث می شود همه سیب ها خراب شوند. هیچ چیز روی زمین، نمی تواند به کسی که نگرش ذهنی نادرست دارد کمک کند.

نگرش چه تاثیری بر فرد دارد؟

نگرش شما و توان بالقوه تان دست در دست هم پیش می روند.

 

نگرش احساس درونی است که از طریق رفتار بیان می شود. به این علت است که نگرش را می توان بی آنکه کلامی بر زبان رانده شود مشاهده کرد. وقتی نگرش ما مثبت است و تمایل به رشد کردن دارد، ذهن بسط پیدا می کند و پیشرفت آغاز می شود. بعضی ها با نگرش مثبت در زندگی بالا می روند، در حالی که عده ای با نگرش منفی به پایین سقوط می کنند.

هفت حکم در مورد نگرش که به شما کمک می کند تاثیر آن را بر زندگی افراد درک کنید:

۱- نگرش ما طرز برخورد ما نسبت به زندگی را تعیین می کند: نگرش به ما می گوید که از زندگی چه انتظاری داریم. زندگی مثل هواپیماست. اگر دماغ ما به طرف بالا باشد، از زمین بلند می شویم. تک تک ما مسئول دیدگاهمان نسبت به زندگی هستیم. هرچه بکاری همان را درو می کنی. نگرش ما نسبت به زندگی و اعمالمان اتفاقات زندگی مان را تعیین می کند.

۲- نگرش ما روابطمان با مردم را تعیین می کند: کل زندگی تحت تاثیر روابط شما با مردم است. پولی که شما از هر کاری در می آورید تنها ۱۲/۵ درصد به دانش شما بستگی دارد؛ ۸۷/۵ درصد بقیه به توانایی تان برای کنار آمدن با مردم وابسته است. رزولت می گوید: مهم ترین عنصر فرمول موفقیت، کنار آمدن با مردم است.

۳- اغلب اوقات فقط نگرش ماست که موفقیت یا شکستمان را تعیین می کند: مسلماً استعداد برای موفقیت ما در زندگی اساسی است. با این حال موفقیت یا شکست هر تلاشی بیشتر به نگرش ذهنی بستگی دارد تا صرفاً توانایی ذهنی. بزرگ ترین دستاوردهای تاریخ بشر توسط افرادی کسب شده اند که در حوزه کارشان فقط اندکی بهتر از توده مردم بودند. این را می توان اصل تفاوت اندک نامید. بسیاری از اوقات این تفاوت اندک در نگرش بوده است.

۴- در آغاز کار، نگرش ما بیش از هر چیز دیگری روی نتیجه آن کار اثر می گذارد: نگرش صحیح در آغاز کار، موفقیت در پایان کار را تضمین می کند. به همین خاطر است که جراحان می خواهند بیمارانشان پیش از عمل جراحی از نظر ذهنی آماده باشند یا مربی های ورزشی نگرش صحیح تیم را پیش از روبه رو شدن با رقیبی سخت را درک می کنند.

۵- نگرش ما می تواند مشکلات را به برکات تبدیل کند: فرق بین مانع و فرصت در نگرش ما نسبت به آن است. هر فرصتی مشکلی دارد و هر مشکلی فرصتی دارد. شخص دارای نگرش عالی وقتی با وضعیت دشواری روبه رو می شود بهترین استفاده را از بدترین اتفاقات آن می کند. خدا وقتی بخواهد کسی را تعلیم بدهد، او را به مدرسه لطف و مرحمت نمی فرستد، بلکه به مدرسه سختی و احتیاج می فرستد.

۶- نگرش ما می تواند چشم انداز بسیار مثبتی به ما ببخشد: نگرش بسیار مثبت می تواند به ما کمک کند تا به اهداف نامعمول برسیم. وقتی نگرش ما درست باشد نه تنها آینده روشن به نظر می رسد، بلکه زمان حال هم لذتبخش تر است. آدم مثبت می داند که سفر به سوی موفقیت به اندازه خود مقصد لذتبخش است.

۷- نگرش شما صرفاً به علت عقاید متعصبانه تان خوب نمی شود: هفت گناه کبیره غرور، طمع، شهوت، حسد، خشم، پرخوری و تنبلی همگی به نگرش، روحیه درونی و انگیزه ها ربط دارند. نگرش نادرست سبب می شود در جائی قرار بگیریم که نمی خواستیم آنجا باشیم.

چه چیزی نگرش فرد را شکل می دهد؟

خیلی چیزها صرف شکل گیری نگرش می شود- اما فواید خیلی بیشتری از آن به دست می آید.

 

افراد با ویژگی های مشخص به دنیا می آیند و این ویژگی ها بر نگرش آن ها اثر می گذارد. عواملی مختلفی در دوره های عمر بر نگرش افراد اثر می گذارند.

پیش از تولد : شخصیت و خلق و خوی ارثی

تولد: محیط

۱ تا ۶ سالگی: بیان کلامی، پذیرش و تایید از جانب والدین

۶ تا ۱۰ سالگی: تصور از خود، قرار گرفتن در معرض تجارب جدید،

۱۱ تا ۲۱ سالگی: همسالان، ظاهر جسمی

۲۱ تا ۶۱ سالگی: ازدواج، خانواده، شغل، موفقیت، سازگار شدن، ارزیابی زندگی

- شخصیت- من کیستم: همه مردم به صورت افراد متمایز به دنیا می آیند. به طور کلی، افرادی با خلق و خوی معین صاحب نگرش های خاص منطبق با آن خلق و خو می شوند. هر نوع شخصیت، با مجموعه خاصی از نگرش ها همراه است. مزاج افراد معمولاً الگویی را دنبال می کند که با توجه به نگرش هایشان می توان آن را تشخیص داد. کسی که خلق و خوی تند یا صفراوی دارد اغلب اوقات با استقامت و تهاجمی است. شخص به اصطلاح دمدمی معمولاً مثبت است و به وجه روشن زندگی نگاه می کند. آدم درونگرای سودایی گاهی منفی باف است و شخص بلغمی همیشه می گوید: سخت نگیر، راحت باش.

- محیط چیزی که اطراف مرا فرا گرفته: من معتقدم نقش محیط در شکل گیری نگرش ما از نقش شخصیت یا سایر خصایص ارثی، بیشتر است. محیط دوران کودکی باعث شکل گیری نظام اعتقادی شخص می شود. بچه ها مدام اولویت ها، نگرش ها، علائق و فلسفه های محیط زندگی شان را می بینند و می پذیرند. باورهای ما روی نگرشمان اثر می گذارد. بنابراین ارکان نگرش در محیطی که در آن به دنیا آمده ایم پی ریزی می شود. وقتی بدانیم تغییر نگرش های اولیه مان چقدر دشوار است، اهمیت محیط بیشتر می شود.

- بیان کلامی- چیزی که می شنوم: سنگ و چوب می تواند استخوانم را خرد کند، اما پس ازخوب شدن کبودی ها و از بین رفتن درد جسمی، درد کلمات آزاردهنده همچنان پابرجاست.

- پذیرش و تایید از جانب بزرگسالان- احساسی که دارم: فکر کنم بچه های ما دست کم سی بار در روز پذیرش و تایید ما را می دیدند یا حس می کردند. می توانم بگویم که نوه هایمان امروز دست کم دو برابر این تایید و تحسین را دریافت می کنند. یادتان باشد، مردم زمانی که بدانند به آن ها اهمیت می دهید، اهمیت نمی دهند که چقدر می دانید.

- تصور از خود- خودم را چطور می بینم: ما معمولاً در ارتباط با تصوری که از خودمان داریم عمل می کنیم. هیچ کاری دشوارتر از این نیست که بدون تغییر دادن احساسات درونی مان، اعمال بیرونی مان را تغییر بدهیم. اینکه خودمان را چگونه می بینیم بازتاب دید دیگران نسبت به ماست. اگر خودمان را دوست داشته باشیم، احتمال اینکه دیگران هم ما را دوست داشته باشند افزایش می یابد. تصویری که ما از خویشتن داریم عوامل لازم برای بنای نگرش ما را فراهم می سازد.

- قرار گرفتن در معرض تجارب جدید- فرصت های رشد: ما همیشه مقداری فرصت در اختیار داریم. باید ببینیم که می خواهیم خطر کنیم و بر پایه آن ها عمل کنیم یا نه. هیچ چیز به اندازه تجارب جدید باعث تنش و فشار روحی نمی شود، با این حال هیچ چیز هم به اندازه آن ها فرصت های جدید برای رشد را در اختیار ما قرار نمی دهد. وقتی تجارب جدید کودکان چندان مثبت نیستند، دائماً باید به آنها قوت قلب داد و ستایششان کرد. در واقع هرچه تجربه ای بدتر باشد، آن ها به تشویق بیشتری نیاز دارند.

- ارتباط با همسالان- چه کسی روی من اثر می گذارد: آنچه دیگران از تصورشان نسبت به ما نشان می دهند، روی تصور ما از خودمان اثر می گذارد. والدین من می دانستند وقتی ما مدرسه می رویم دیگر تسلطی بر محیط فرزندانشان ندارند. بنابراین مصمم بودند که تا حد امکان روابط ما با همسالانمان را تماشا کنند. لذا با صرف هزینه زیاد وسایل بازی و تجهیزات ورزشی را در خانه فراهم کردند تا دوستانمان به خانه ما بیایند. حالا می فهمم که بیشتر تصمیمات عمده ام در کودکی و جوانی، تحت تاثیر تعالیم والدینم و مشاهدات آن ها از ارتباطاتم با دوستانم بود. این را به خاطر داشته باشید، اینکه پنج سال دیگر چه جور آدمی شوید، بستگی به چیزهایی دارد که می خوانید و کسانی است که با آن ها دوست هستید.

- ظاهر جسمانی- به نظر دیگران چطور می آییم: ظاهر ما نقش مهمی در ایجاد نگرشمان دارد. دیگران از روی ظاهر ما در مورد ارزشمان قضاوت می کنند.

- ازدواج، خانواده و شغل- امنیت و منزلت ما: وقتی به اواسط دهه بیست سالگی می رسیم، کم کم نیروهای جدیدی روی نگرش ما اثر می گذارند. در این دوره افراد به حرفه ای روی می آورند و ازدواج می کنند. خیلی از زوجین به این دلیل کارشان به طلاق می کشد که نقاط قوت یکدیگر را نادیده می گیرند. من وقتی در مورد نگرش صحبت می کنم، همیشه روی این نیاز که خودمان را با آدم های مثبت احاطه کنیم تاکید می کنم. به یاد داشته باشید: چه یازده ساله باشید، چه چهل و دوساله، چه شصت ساله، نگرش شما هنوز در حال شکل گیری است. برای تغییر دادن نگرش خود هیچ وقت دیر نیست.

آیا نگرش می تواند تغییر کند؟

کلید برخورداری از نگرش خوب، آمادگی تغییر کردن است.

 

ما یا حاکم نگرشمان هستیم یا قربانی آن. اینکه ما امروز کیستیم، حاصل انتخاب های دیروزمان است. فردا همان کسی می شویم که امروز انتخاب می کنیم. اگر از نگرشتان خوشتان نمی آید، بدانید که می توانید آن را تغییر دهید.

اگر می خواهید نگرشی عالی داشته باشید، به انتخاب های زیر دست بزنید:

انتخاب اول: نگرش کنونی تان را ارزیابی کنید. شما تنها موقعی می توانید تغییرات کلیدی ایجاد کنید که مشکلتان را تشخیص دهید. ارزیابی های زیر را انجام دهید و پاسخ ها را یادداشت کنید:

- احساسات مشکل ساز را شناسایی کنید: چه نگرش هایی باعث می شوند نسبت به خودتان احساس منفی پیدا کنید.

- رفتار مشکل ساز را شناسایی کنید: چه نگرش هایی بیشترین مشکلات را در برخورد با دیگران برای شما به وجود می آورند؟

- تفکر مشکل ساز را شناسایی کنید: ما همانی هستیم که می اندیشیم. چه افکاری دائماً ذهن شما را تحت اختیار می گیرند؟

- حقیقت را بشناسید: اگر آدم مومنی هستید، از کتاب مقدس استفاده کنید. آیات کتاب مقدس درباره اینکه نگرشتان چه باید باشد چه می گویند؟

- متعهد شوید: برای تغییر کردن ابتدا باید تصمیم گرفت و فقط شما می توانید این تصمیم را بگیرید.

- برنامه ریزی کنید و تصمیمتان را عملی نمایید: فوراً و به کرات تصمیمتان را عملی کنید.

انتخاب دوم: بدانید که ایمان قوی تر از ترس است. باور داشته باشید که می توانید تغییر کنید. از دوستانتان بخواهید در هر موقعیتی شما را تشویق کنند. اگر فرد مومنی هستید، از خدا طلب یاری کنید. خدا مشکلات شما را می شناسد و می تواند کمکتان کند که بر آنها غلبه کنید.

انتخاب سوم: بیانیه هدفتان را بنویسید. برای اینکه هنگام تغییر دادن نگرشتان جهت گیری ای داشته باشید و از این کار لذت ببرید، باید به طور واضح هدفی برای خودتان تعیین کنید. این هدف تا حد امکان مشخص باشد و مدت زمان خاصی به آن اختصاص داده شده باشد و مراحل زیر را مد نظر قرار دهید:

۱- مشخصاً بنویسید که هر روز می خواهید چه کاری انجام دهید: طراحان نظامی به ارتش های خود تعلیم می دهند که هر بار در یک جهت بجنگند. مشخص کنید که این بار با کدام نگرش می خواهید مبارزه کنید. آن را بنویسید و وقتی موفق می شوید آن را هم بنویسد و مدتی این پیروزی ها را مرور کنید زیرا باعث دلگرمی تان می شود.

۲- به دوست صمیمی تان بگویید که هر روز می خواهید چه دستاوردی کسب کنید: وقتی اهدافتان را بر زبان می رانید، هم تشویق می شوید و هم موظف به پاسخگویی می شوید. تکرار مدام جملات مثبت کمک می کند تا فرد به خودش ایمان بیاورد و بر مبنای آن باور کند. با تغییر کلامتان این روند را آغاز کنید.

این واژه ها را حذف کنید        این واژه ها را اضافه کنید

نمی توانم                           می توانم

اگر                                  انجام می دهم

شک دارم                           انتظار بهترین ها را دارم

فکر نمی کنم                        می دانم

وقت ندارم                           وقت پیدا می کنم

شاید                                  حتماً

می ترسم که                        مطمئنم

فکر نمی کنم بشود                 مطمئنم می شود

من (محدود کردن)                 تو ( گسترش دادن)

غیرممکن است                    همه چیز ممکن است

۳- هر روز بر مبنای هدفتان عمل کنید: آدم خردمند بر مبنای دانشش عمل می کند، اما آدم احمق می داند و عمل نمی کند. برای تغییر کردن باید عمل کنید.

انتخاب چهارم: بخواهید که تغییر کنید. هیچ چیز بیشتر از آرزو تغییر کردن نمی تواند موفقیت نگرشتان را تضمین کند. وقتی هیچ چیز موثر واقع نمی شود، آرزو به تنهایی می تواند شما را در جهت صحیح هدایت کند. خیلی ها از موانع بسیار بزرگ عبور کرده اند تا خود را بهتر کنند. آن ها موقعی توانستند این کار را بکنند که فهمیدند اگر از ته دل خواهان تغییر باشند، تغییر ممکن می شود. مردم می توانند تغییر کنند، و این بزرگترین انگیزه است. عاشق تغییر شوید و ببینید که آرزوی تغییر کردن بیشتر می شود.

انتخاب پنجم: روز به روز زندگی کنید. پشیمانی یا تلخی اتفاقی که دیروز افتاده و ترس از اتفاقات فرداست که پریشانمان می کند. پس بیاید روز به روز زندگی کنیم - هر روز همان روز را زندگی کنیم.

انتخاب ششم: الگوهای فکری تان را تغییر دهید. ما به دلیل افکاری که در ذهنمان است اینجا و این گونه هستیم. احساسات ما از افکارمان می آید. بنابراین با تغییر دادن الگوهای فکری مان می توانیم احساساتمان را تغییر دهیم. زندگی فکری ما - نه وضعیت ما - است که سعادتمان را تعیین می کند. راز رضایت همیشگی این است که ذهنتان را با افکار خوب پر کنید. چیزهایی که مورد توجه ما قرار می گیرند عملمان را تعیین می کنند.

انتخاب هفتم: عادات خوب پیدا کنید. نگرش چیزی بیش از عادت فکر کردن نیست. عادات، کنش ها یا واکنش های اکتسابی هستند. آن ها خودشان پدید نمی آیند، بلکه معلول چیزی هستند. وقتی علت اولیه و اصلی عادتی تعیین شود، به راحتی می توانید آن را بپذیرید یا رد کنید. هنگامی که عادت زیان بار است، روی نگرش تاثیر منفی می گذارد. گام های زیر به شما کمک می کند تا عادات بد را به خوب تبدیل کنید:

۱- عادات بدتان را بنویسید.

۲- علت اولیه آن چه بوده؟

۳- علل دیگر آن کدامند؟

۴- عادت مثبتی را انتخاب کنید که جای عادت بد را بگیرد.

۵- به عادت خوب فکر کنید و مزایا و نتایج آن را در نظر بگیرد.

۶- برای ایجاد این عادت اقدام کنید.

۷- هر روز این عادت را تقویت کنید.

۸- با یادداشت کردن مزایای عادت خوبتان به خود پاداش بدهید.

انتخاب هشتم: مدام تصمیم بگیرید که نگرش صحیح داشته باشید. وقتی تصمیم می گیرید که نگرش صحیح داشته باشید، پس از آن یک عمر باید مدام تصمیم بگیرید که نگرش صحیح را رشد دهید. سه مرحله تغییر هست که شخص باید به کمک آن ها به طور ارادی نگرش صحیح را انتخاب کند:

مرحله اول: چند روز اول همیشه دشوارترین روزها هستد. شکستن عادات کهنه دشوار است. باید مدام ذهنتان را روی عمل صحیح متمرکز کنید و مراقب باشید.

مرحله میانی: در این مرحله عادات جدیدی شکل می گیرد که می تواند خوب یا بد باشد. هرچه انتخاب های صحیح تری بکنید و عادات درست تری ایجاد کنید، احتمال تشکیل عادات خوب دیگر بیشتر می شود.

مرحله پایانی: در مرحله آخر، سازگار شدن دشمن شماست. مثل زمانی که وزن کم کرده ایم و دوباره به عادت پرخوری روی آورده و اضافه وزن پیدا می کنیم. همواره مراقب باشید که دوباره به دامن عادات منفی سابق نیفتید.

آیا موانع واقعاً می توانند نگرش را بهبود ببخشند؟

بزرگ ترین نبردی که علیه شکست انجام می دهی در درون است، نه در بیرون.

 

مهم نیست که اهداف شما مربوط به حوزه هنر است یا تجارت یا ورزش. تنها راهی که می توانید به کمک آن پیش بروید این است که زود شکست بخورید، زیاد شکست بخورید و همچنان جلو بروید. روند کسب موفقیت از طریق شکست های مکرر و مبارزه دائمی برای بالا رفتن و رسیدن به سطحی بالاتر صورت می گیرد. برای رسیدن به رویاهایتان باید از ناملایمات استقبال کنید و شکست را بخش دائمی زندگی تان بسازید. اگر شکست نمی خورید، یعنی اصلاً پیش نمی روید. کسی که به موفقیت علاقه دارد باید یاد بگیرد که شکست را بخش ناگزیر روند صعود کردن و رسیدن به قله ببیند.

مزایای ناملایمات:

۱- ناملایمات باعث انعطاف پذیری می شود: هیچ چیز در زندگی به اندازه شکست و ناملایمات باعث انعطاف پذیری انسان نمی شود. تحقیقات نشان داده، کسانی که سه بار به علت بسته شدن کارخانه شغلشان را از دست داده اند، انعطاف پذیری زیادی دارند. این افرد از آنجا که قبلاً دست کم دو بار شغلی را از دست داده و شغل جدیدی پیدا کرده اند، بهتر می توانند با ناملایمات کنار بیایند.

۲- ناملایمات باعث پختگی می شود: اکنون که دنیا مدام سریع تر تغییر می کند، پختگی همراه با انعطاف پذیری هر روز اهمیت بیشتری می یابد. مشکلاتی که ما در زندگی مان با آن ها مواجه می شویم و بر آن ها غلبه می کنیم، ما را برای سختی های آینده آماده می کند.

۳- ناملایمات سبب می شود شخص از عملکرد مقبول فراتر برود: شکست باعث می شود افراد در مورد وضع موجود دوباره فکر کنند.

۴- ناملایمات فرصت های بزرگ تری عرضه می کند: من معتقدم حذف کردن مشکلات در واقع توان بالقوه ما را محدود می کند. تقریباً هر مدیر موفقی داستان های بی شمار از مشکلات و شکست هایی دارد که در را به روی فرصت های بزرگ تر گشوده است.

۵- ناملایمات باعث نوآوری می شود: اگر می خواهید موفق شوید، باید یاد بگیرید طرز انجام دادن کارها را تغییر دهید و از نو تلاش کنید.

۶- ناملایمات مزایای غیر منتظره به همراه می آورد: در علم، اشتباهات همیشه پیش درآمد حقیقت هستند. آدم عادی به محض ارتکاب اشتباه فکر می کند شکست خورده است. اما برخی از بزرگ ترین داستان های موفقیت را می توان در مزایای غیرمنتظره اشتباهات یافت. مثلاً ادیسون وقتی در حال آزمایش چیز کاملاً متفاوتی بود، عکاسی را کشف کرد.

۷- ناملایمات به ما انگیزه می دهد: هیچ چیز به اندازه ناملایمات انگیزه بخش نیست. قهرمان شیرجه المپیک می گوید: به نظر من شکست یکی از بزرگ ترین انگیزه بخش هاست. سعی کنید در هر تجربه ناخوشایندی خیر و نیکی ببینید.

شکست چیست؟

آدم موفق کسی است که شکست خورده، اما هرگز خود را شکست خورده ندانسته است.

 

به نظر من تقریباً غیرممکن است که کسی خود را شکست خورده بداند و در عین حال موفق شود. در عوض باید با نگرش صحیح با شکست برخورد کند و مصمم به پیشروی باشید. داشتن نگرش خوب برای غلبه بر ناملایمات و اشتباهات مهم است. چیزی که باید به خودتان بگویید این است: من شکست خورده نیستم، فقط در انجام دادن بعضی کارها شکست خورده ام.

هر نابغه ای می توانست فردی شکست خورده باشد: توماس ادیسون، پرکارترین مخترع تاریخ، در کودکی غیرقابل تعلیم اعلام شد. آلبرت اینشتین، کسی بود که معلم مدرسه اش در مونیخ به او گفت بود، هیچ وقت به جایی نمی رسی. ونسان ون گوگ، نقاشی که آثارش امروز رکود فروش را شکسته، در تمام عمرش فقط یک نقاشی فروخت.

پیشروی به رغم شکست ها به معنی عزت نفس کاذب نیست: من اهمیت زیادی به تحسین کردن افراد، خصوصاً بچه ها می دهم. در واقع معتقدم مردم بنابر سطح انتظار شما پیشرفت می کنند. برای افراد ارزش قائل شوید. تلاششان را تحسین کنید و به عملکردشان پاداش بدهید.

هفت قابلیت لازم برای پیشروی به رغم شکست ها:

۱- نفی شدن را نفی کنید: کسانی که تسلیم نمی شوند به این دلیل به تلاششان ادامه می دهند که ارزش خود را مبتنی بر عملکرد خود نمی دانند. برعکس، تصویر آن ها از خویشتن بر مبنای ارزش درونی استوار است. به جای اینکه بگویند من شکست خورده هستم؛ می گویند من این فرصت را از دست دادم یا اشتباه کردم.

۲- شکست را واقعه ای مجزا ببینید: آدم های موفق وقتی شکست می خورند، آن را رویدادی موقتی می بینند، نه مادم العمر. این شکست، شخصی نیست. اگر می خواهید موفق شوید، اجازه ندهید هیچ رویدادی دید شما نسبت به خودتان را تیره و تار کند.

۳- انتظارات واقع بینانه داشته باشید: اگر بخواهید در محله تان قدم بزنید، می توانید انتظار روبه رو شدن با مشکلی را نداشته باشید. اما اگر بخواهید از قله اورست بالا بروید، قضیه فرق می کند.این کار تلاش و قابلیت بسیار برای غلبه بر موانع لازم دارد.

۴- روی نقاط قوت تمرکز کنید: راه دیگر برای اینکه افراد موفق مانع شخصی شدن شکست شوند، تمرکز روی نقاط قوتشان است. ضعفی که مربوط به شخصیت باشد، به توجه بیشتری نیاز دارد. آن قدر روی آن تمرکز کنید تا برطرفش سازید. در غیر اینصورت بهترین راه پیشروی همراه با شکست، پرورش و تقویت نقاط قوتتان است.

۵- نگرشتان نسبت به موفقیت را تغییر دهید: افراد موفق آماده اند نگرش خود نسبت به مشکل را عوض کنند. افرادی که در سی و پنج سالگی ثروت عظیمی اندوخته بودند؛ پیش از یافتن کاری که آنان را به قله برساند، به طور متوسط هفده کار دیگر را امتحان کرده بودند.

۶- دوباره بلند شوید: افراد موفق می توانند به رغم هر اتفاقی که می افتد به پیشروی ادامه دهند. زیرا پس از ارتکاب خطا یا تحمل شکست و زمین خوردن، بار دیگر بلند می شوند.

موفقیت چیست؟

نگرش شما تعیین می کند که در سفر موفقیت تا کجا می توانید پیش بروید.

 

مشکل بیشتر کسانی که می خواهند موفق باشند این نیست که نمی توانند موفقیت کسب کنند. مانع اصلی این است که آن ها موفقیت را درست درک نمی کنند. موفقیت شبیه کسی دیگر همانند بیل گیتس، آلبرت اینشتین نیست. موفقیت کسب کردن چیزی، رسیدن به مقتصدی و نائل شدن به هدفی نیست.

چند اشتباه معمول در درک مردم از موفقیت:

- ثروت: خیلی از مردم معتقدند که اگر ثروتمند شوند موفق شده اند. اما ثروت به هیچ وجه مشکلات معمول را حذف نمی کند.

- احساسی خاص: اشتباه معمول دیگر این است که وقتی کسی احساس موفق بودن یا خوشبخت بودن بکند، به موفقیت رسیده است. اگر خوشبختی را هدف خود قرار دهید، تقریباً محکوم به شکست هستید. زیرا با هر تغییری در خلق و خو، از موفقیت به سوی عدم موفقیت رهسپار می شوید. به خوشبختی نمی توان به عنوان معیار موفقیت تکیه کرد.

- دارایی های مشخص و با ارزش: موفقیت هرگز حاصل به دست آوردن چیزی که می خواستیم، نیست. دارایی ها در نهایت تسکین موقتی هستند.

- قدرت: قدرت اغلب اوقات ظاهر موفقیت را دارد، اما حتی در این صورت هم موقتی است.

- دستاورد: خیلی ها مبتلا به چیزی هستند که من مرض مقصد می نامم. آن ها معتقدند اگر به جایی برسند، به منصبی برسند، به هدفی نائل شوند یا با آدم مورد نظرشان رابطه برقرار کنند، موفق شده اند. موفقیت به معنی رسیدن به مقصد نیست. موفقیت سفر است.

نگرش صحیح نسبت به موفقیت: موفقیت سفر است و به دو چیز نیاز دارد. نگرش صحیح نسبت به موفقیت و اصول صحیح برای رسدن به آنجا. موفقیت یعنی شناختن هدفتان در زندگی، رشد کردن و رسیدن به نهایت توان بالقوه تان، و پاشیدن بذرهایی که به دیگران سود برساند. در ادامه به توضیح آنها می پردازیم:

- شناخت هدفتان در زندگی: اگر هدفتان را کشف نکنید، احتمالاً عمرتان را صرف انجام دادن اشتباهات خواهید کرد. من معتقدم خداوند هر انسانی را برای هدفی خلق کرده است. هر کس کار یا رسالت خاص خود را در زندگی دارد. وظیفه هر کس به اندازه فرصت خاص او برای انجام دادن آن کار منحصر به فرد است. برای اینکه بتوانید هدفتان را مشخص کنید، این پرسش ها را از خود بکنید: من در جستجوی چیستم؟ چرا خلق شدم؟ آیا به قابلیت هایم اعتقاد دارم؟ کی شروع کنم؟

- رشد کردن و رسیدن به نهایت توان بالقوه تان: تنها معیار حقیقی موفقیت، نسبت بین چیزی است که می توانستیم باشیم و چیزی که شده ایم. به عبارت دیگر، موفقیت نتیجه رشد کردن و رسیدن به نهایت توان بالقوه خویش است. در اینجا چهار اصل را توضیح می دهم که شما را در جاده رشد کردن و رسیدن به توان بالقوه تان قرار می دهد:

۱- روی هدف اصلی تمرکز کنید. ۲- روی بهبود مدام تمرکز کنید. ۳- گذشته را فراموش کنید. ۴- روی آینده تمرکز کنید.

- پاشیدن بذرهایی که به دیگران سود برساند: وقتی هدفتان در زندگی را می دانید و برای رسیدن به حداکثر توان بالقوه تان رشد می کنید، در مسیر موفقیت قرار دارید. اما بخش اساسی دیگری هم در سفر موفقیت هست: کمک کردن به دیگران، بدون این بخش، سفر می تواند تنها و تو خالی باشد. می گویند ما با چیزی که به دست می آوریم زندگی می کنیم، اما با چیزی که می دهیم زندگی می سازیم.

رهبر چطور می تواند مدام بالا برود؟

رهبران برای اینکه بالا بروند باید فداکاری کنند.

 

فداکاری عنصر دائمی رهبری است. این روندی مستمر است، نه یکباره. با هر رهبری که صحبت کنید، می بینید که مدام فداکاری کرده است. معمولاً رهبر هرچه به مقام بالاتری رسیده باشد، فداکاری های عظیم تری کرده است. هرچه بخواهید به سطح بالاتری از رهبری برسید، باید فداکاری های بیشتری بکنید. برای بالا رفتن باید ایثار کنید. این ماهیت حقیقی رهبری است. این قدرت نگرش صحیح است.

پایان خلاصه کتاب اصول نگرش

field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب