رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۱۱:۴۷:۳۷ ۲۰۲۴/۲۹/۰۳     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

daneshkadehkasvakar

نویسنده کتاب دانشکده کسب و کار رابرت کیوساکی، در اول کتاب می نویسد؛ یکی از دلایل نوشتن این کتاب، پاسخ دادن به سئوالات و نگرانی های افراد در خصوص بازاریابی شبکه ای است. امیدوارم با خواندن این کتاب بهتر بتوانید تصمیم بگیرید که آیا این کار به دردتان می خورد یا نه. اگر در حال حاضر وارد این تجارت شده اید، خواندن این کتاب به شما کمک می کند تا آنچه را که از قبل می دانستید، بهتر درک کنید. با خواندن این کتاب بعضی از ارزش ها و فرصت های پنهان بازاریابی شبکه ای را کشف خواهید کرد. به عبارت دیگر، چیزی بیش از پول درآوردن در این تجارت وجود دارد.
فصل اول
چه چیزی پولدارها را پولدار می کند؟

وقتی دانش آموز بودم با خود فکر می کردم که درس های مدرسه به چه دردی می خورند؟ و چرا در مدرسه راه پولدار شدن را به ما یاد نمی دهند؟ و هنگامی که این سوال را از معلمانم می پرسیدم، پاسخ می دادند باید خوب درس بخوانی تا بتونی یه شغل مناسب و مطمئن برای خودت پیدا کنی. راستش این چیزیه که بیشتر مردم دنبالشن. اونا درس می خوانن تا یه کار پیدا کنن و خیالشون از بابت حقوق آخر ماه راحت باشه. ولی من نمی خوام برای یه نفر دیگه کار کنم. شب و روز برای یکی دیگه جون بکنم و آخرش هم اون، حقوقم رو تعیین کنه و همش امر و نهی بشنوم. لذا از پدر پولدارم که در حقیقت پدر دوست صمیمیم بود این سئوال را پرسیدم که چطور می تونم پولدار بشم؟ (کتاب پدر پولدار، پدر حقیقی از همین نویسنده است که ایشان تحت راهنمایی های او ثروتمند شده است). پدر حقیقی ام رئیس آموزش و پرورش ایالت هاوایی بود و همان جواب معلمانم را به من می داد ولی پدر پولدارم به من گفت که اگه می خوای پولدار بشی باید یه کاری از خودت داشته باشی و در زمینه ای که می خوای، سرمایه گذاری کنی. او داستان توماس ادیسون را برام تعریف کرد که چگونه به یک میلیونر و موسس یک شرکت چند میلیارد دلاری تبدیل شد. او برایم گفت که ادیسون در کودکی از مدرسه اخراج شد چون که معلمان مدرسه فکر می کردند عقلش پاره سنگ برداشته و از عهده درک مطالب بر نمی آید. بعد از آن، مدتی در ایستگاه راه آهن انواع روزنامه و مجله و تنقلات می فروخت و در همان جا بود که یاد گرفت چطور می شود هر چیزی را فروخت. چیز زیادی نگذشته بود که به فکر انتشار روزنامه افتاد و بچه های اطراف ایستگاه راه آهن را برای فروش انواع تنقلات و روزنامه خودش استخدام کرد. به این ترتیب در حالی که هنوز یک پسربچه بود از کارمند به صاحب کار تبدیل شد و در طول یک سال دوازده پسربچه را به استخدام خودش درآورد. ادیسون خیلی زود از کارش در ایستگاه قطار خسته شد و کار کردن با رمزهای مورس را یاد گرفت تا بتواند به عنوان تلگرافچی مشغول به کار شود. مجموعه این تجربیات به عنوان یک کارآفرین جوان و یک تلگرافچی ماهر به او این تیزهوشی را داد که ساختار لامپ را اصلاح کند. لامپ های که قبلاً دیگران اختراع کرده بودند به اندازه کافی دوام نداشتن و خیلی زود از کار می افتادن. تازه مساله مهم تر این بود که آدمهای قبلی نمی تونستن ارزش تجاری لامپ هاشون رو توجیه کنن. یعنی نمی دونستن که چطور از این اختراع خودشون پول در بیارن. ادیسون وقتی تلگرافچی بود فهمید که دلیل موفقیت تلگراف، اینه که دقیقاً مثل یک سیستم عمل می کنه، سیستمی شامل خطوط ارتباطی، دکل ها، افراد ماهر و ایستگاه های تقویت کننده. اون وقتی خیلی جوان بود اهیمت سیستم رو درک کرد. او فهمید که سیستم خیلی مهم تر از اختراع اصلیه. در مورد لامپ هم، چیزی که باعث شد رواج پیدا کنه، خود لامپ نبود، بلکه سیستمی از خطوط انتقال برق و ایستگاه های تقویت کننده بود که لامپ رو این قدر قدرتمند کرد. اون چیزی هم که ادیسون را پولدار و مشهور کرد اختراع لامپ نبود، بلکه سیستمی بود که لامپ و روشنایی را به همه جا منتقل می کرد. اگه خطوط انتقال برق وجود نداشت لامپ به هیچ دردی نمی خورد. بجای سیستم، کلمه شبکه رو هم می تونیم به کار ببریم. تو تمام دنیا آدمای پولدار اولین کاری که می کنن ساختن همین شبکه هاست ولی بقیه مردم چی، تنها چیزی که یاد گرفته اند اینه که در به در دنبال کار بگردن. راکفلر ثروتمندترین آدم روی زمین هم به همین خاطر این قدر پولدار شده؛ او شبکه ای از پمپ بنزین ها، کامیون های حمل بار، کشتی ها و خطوط انتقال نفت را درست کرد. گراهام بل مخترع تلفن هم شبکه ای درست کرد که بزرگ و بزرگ تر شد و بعد از آن شبکه های رادیویی و تلوزیونی به وجود آمدن. میشه این طوری گفت که هر زمانی که یه چیز اختراع میشه اونایی که دست به کار می شن و یه شبکه مربوط به اون اختراع، تاسیس می کنن پول خیلی زیادی کاسب می شن. مثلاً خیلی از ستاره های دنیای ورزش و هنر، صرفاً به این دلیل پولدار شدن که شبکه های رادیویی و تلوزیونی به کمک اونا اومدن. اینترنت هم به عنوان یک شبکه گسترده جهانی خیلی ها را میلیونر کرده است. از طرفی ثروتمندان با ثروتمندان شبکه می سازند، فقرا به سراغ دوستان فقیر خود می روند و طبقه متوسط هم متوسط ها را پیدا می کنند. اگه می خوای ثروتمند بشی برو سراغ شبکه هایی که آدمای پولدار درست کرده ان یا اونایی که می تونن تو رو پولدار کنن و سعی کن به اونا وصل بشی. بازاریابی شبکه ای همکاری با افرادی است که به شما کمک می کنند تا ثروتمندتر شوید و این چیزی است که در تجارت های دیگر کمتر به چشم می خورد. بازاریابی شبکه ای به علاقه مندان یاد می دهند که چگونه برای خودشان شبکه ای تاسیس کنند و وقت با ارزش خود را در کار کردن در شبکه دیگران به هدر ندهند. شرکت های فعال در زمینه بازاریابی شبکه ای مفاهیمی را به مردم آموزش می دهند که در هیچ دانشگاهی تدریس نمی شود. مفاهیمی نظیر اینکه، بهترین روش پولدار شدن صاحب کسب و کار خود شدن است و نه کارمند دیگران بودن.

((فکر کردن مشکل ترین کار است. به همین دلیل است که تعداد کمی خود را درگیر آن می کنند))

فصل دوم

بیش از یک روش برای پولدار شدن وجود دارد

برای موفقیت در مدیریت مالی زندگی، آن را به سه بخش تقسیم کرده ام. آموزش مدرسه ای، آموزش کاری و آموزش مالی.

آموزش مدرسه ای: این آموزش ها خواندن و نوشتن و جمع و تفریق را به ما یاد می دهند که در دنیای امروز اهمیت زیادی به آن داده می شود. راستش را بخواهید من چندان با این شیوه آموزش موافق نیستم.

آموزش کاری: این آموزش به شما یاد می دهد که چگونه برای پول کار کنید. در مدارس این آموزش به گونه ای است که افراد را کارمند صفت بار می آورد.

آموزش مالی: این همان آموزشی است که به شما یاد می دهد چگونه پول، تحت اختیار شما باشد. به جای اینکه شما برای به دست آوردن پول جان بکنید. این را هم بگویم که متاسفانه در مدارس ما تقریباً هیچ خبری از این نوع آموزش نیست.

(( یاد بگیر که چگونه پول را وادار کنی برایت کار کند به جای آنکه تو برای آن کار کنی))

فاجعه مالی: به نظر من ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورهای غربی به زودی دچار یک بحران مالی بسیار شدید خواهند شد. وقوع این بحران مالی به دلیل ناتوانی نظام آموزشی ما در ارائه آموزش های مالی مناسب و مبتنی بر مسائل واقعی به دانش آموزان اجتناب ناپذیر می نماید. همه ما می دانیم که در مدارس، آموزش مالی چندانی به دانش آموزان داده نمی شود و این نکته واقعاً جای تاسف دارد زیرا دانستن چگونگی مدیریت پول و سرمایه گذاری آن برای هر کسی لازم و ضروری است. پیشنهاد من این است که نظام آموزشی ما در اسرع وقت آموزش مسائل مالی را در برنامه خود قرار دهد.

(( بهترین روش برای پولدار شدن، بنا نمودن کسب وکار خودت است. پس از آنکه کسب و کارت به سود دهی مناسبی رسید، حال می توانی در زمینه دیگر دارایی ها سرمایه گذاری کنی))

دیگر روش های پولدار شدن: اگر می خواهی پولدار شوی، بگرد و راهی را پیدا کن که بیشترین تناسب را با توانایی هات داشته باشد.

۱- می توانید با یک آدم پولدار ازدواج کنید: این کار، روشی کاملا" معمول برای پولدار شدن است! ولی پدر پولدارم می گفت خودت می دونی که چه تیپ آدمایی حاضرن به خاطر پول با یکی دیگه ازدواج کنن!

۲- می توانید کلاه برداری کنید: مشکل کلاه برداری اینه که دور و بری هات هم، همشون کلاه بردارن، کار و کاسبی هم روی اعتماد دو طرفه می چرخه.

۳- می توانید با آزمندی پولدار شوید: دنیا پر از آدمایی که با حرص و طمع پولدار شدن. اینجور آدما منفورترین پولدارا هستن.

۴- می توانید خساست به خرج دهید: این جور آدما به جای اینکه بیشتر به فکر افزایش درآمد خودشون باشن به فکر اینن که تا می تونن کمتر خرج کنن. برای همین همیشه وضع زندگیشون خراب تر از اونی که وسعشون می رسه. آخرش هم تو فلاکت می میرن.

۵- می توانید با سخت کار کردن پولدار شوید: این افراد دیگر وقتی برای لذت بردن از پول و ثروت در اختیار ندارند و اصلاً یادشان می رود که چطور می شود از زندگی لذت برد. در حقیقت دو نوع درآمد وجود دارد که افراد برای آن به سختی کار می کنند. نوع نامناسب آن است که بیشترین سطح مالیات رو داره ولی شما در این کتاب یاد می گیرید که برای درآمدی سخت کار کنید که پس از چند سال از کار کردن بی نیاز شوید.

۶- هوش، استعداد، جذابیت یا یک مشخصه ذاتی و خدادادی فوق العاده می تواند شما را پولدار کند: البته دنیا پر از آدمهای با استعدادی است که نتونستن پولدار بشن. در این زمان به چیزی بیشتر از هوش، استعداد یا زیبایی خدادادی برای پولدار شدن نیاز است.

۷- می توانید امیداور باشید که با خوش شانسی پولدار شوید: البته به ازای هر فرد خوش شانس، هزاران نفر هم بدشانس هستند.

۸-  می توانید با به ارث بردن پول کلانی ثروتمند شوید: در بیست سالگی می توانید حدس بزنید که چیزی گیرتان می آید یا نه! اگر قرار نیست ارثی ببرید باید به دنبال راه های دیگری باشید.

۹- می توانید از طریق سرمایه گذاری ثروتمند شوید: سرمایه گذاری هم پول می خواهد هم ریسک بسیار بالایی دارد.

۱۰- می توانید از طریق ایجاد یک کسب و کار پولدار شوید: بیشتر ثروتمندان از این راه پولدار شده اند. بیل گیتس مایکروسافت را بنا نهاد. مایکل دل شرکت رایانه ای دل را در اتاق دانشجویی اش راه انداخت. اما یادتان باشد که بنا کردن یک کسب و کار از صفر، یکی از پر مخاطره ترین روش های پولدار شدن است.

تفاوت میان صاحبان کسب و کارهای بزرگ و صاحبان کسب و کار کوچک: صاحبان کسب و کارهای بزرگ دست به تاسیس شبکه می زنند و از این راه است که پول زیادی به دست می آورند. تفاوت یک همبرگر فروشی در گوشه یک خیابان با مک دونالد در این است که مک دونالد شبکه ای از همبرگر فروشی ها را در شهرهای مختلف ایجاد کرده است.

۱۱- می توانید یک کسب و کار بازاریابی شبکه ای ایجاد کنید: بازاریابی شبکه ای یک روش بسیار نوین و انقلابی برای کسب ثروت است. چون ذاتا" با دیگر روش های کسب ثروت، تفاوت دارد. به نظر من سیستم بازاریابی شبکه ای- سیستمی که من معمولاً آن را نمایندگی شخصی و یا شبکه کسب و کار بزرگ و نامرئی می خوانم_ یک روش کاملاً مردمی برای ایجاد ثروت است. این روش از روش های قبلی کسب ثروت، منصفانه تر است و تعداد بیشتری از انسان ها می توانند با این روش ثروتمند شوند. این روش، سیستم قابل اعتمادتری برای توزیع ثروت است. بازاریابی شبکه ای کسب و کار خوبی برای افراد حریص نیست و ذاتاً به گونه ای طراحی شده است که آنهایی که اهل کمک کردن به دیگران هستند راحت تر در آن موفق می شوند. به بیان دیگر روش کار و گسترش مجموعه به این صورت است که شما باید برای ثروتمند شدن خودتان به دیگران کمک کنید تا ثروتمند شوند. من در شرکت های بازاریابی شبکه ای یک سری ارزش های بنیادی دیده ام که در فصل های بعدی درباره آنها بحث می کنم.

فصل سوم

ارزش شماره یک: فرصت واقعاً برابر

سیاست کسب و کار بازاریابی شبکه ای سیاست درهای باز است. این سیاست درهای باز دقیقاً همان فرصت عادلانه و برابری است که سوسیالیست ها سنگش را به سینه می زنند. این کسب و کار روح دارد و با انسان ها با دلسوزی و عطوفت برخورد می کند. من وقتی در شرکت زیراکس کار می کردم یکی از دوستانم سه ماه پشت سر هم، فروش خوبی نداشت. مدیر فروش هم به جای کمک به حل این مشکل، شروع به تهدید کردن او کرد. ولی در بازاریابی شبکه ای، شرکت ها در قبال اعضای خود بسیار منعطف عمل می کنند و حتی اگر بخواهید کار خود را به کندی انجام دهید، همچنان از شما حمایت می کنند. در این شرکت ها اگر تلاش کنید و زمان بگذارید آنها هم در مقابل برای شما زمان و انرژی صرف می کنند. در این شرکت ها افراد دوست دارند به بقیه کمک کنند تا به اهداف و رویاهای مالی شان دست یابند. امروزه خیلی از شرکت های بازاریابی شبکه ای از طریق ایجاد فرصت های اقتصادی، صلح را در سراسر جهان گسترش می دهند. این شرکت ها نه فقط در پایتخت های بزرگ جهان، بلکه در کشورهای جهان سوم امید مالی را به مردمی که در فقر دست و پا می زنند هدیه می دهند. اکنون زمان آن رسیده است که همه مردم دنیا فرصت یکسانی برای دستیابی به زندگی مرفه داشته باشند، نه اینکه سخت کار کنند تا پولدارها را پولدارتر کنند.

فصل چهارم

ارزش شماره دو: آموزش تجاری دگرگون کننده زندگی

با اینکه در پول ساز بودن شرکت های بازاریابی شبکه ای شکی نیست و بعضی از آنها هم محصولات فوق العاده ای تولید می کنند؛ اما به شما توصیه می کنم، به هیچ وجه محصول و کسب ثروت را بالاترین اولویت خود قرار ندهید. زیرا در این صنعت چیزهای مهم تر از پول وجود دارد. دلیل اصلی حمایت من از این صنعت، در برنامه آموزشی آن نهفته است. جستجو کنید ببینید شرکت بازاریابی شبکه ای که می خواهید در آن فعالیت کنید، به دنبال آموزش شما هست یا خیر. برای این کار باید جزوات، سمینارها و دیگر برنامه های آموزشی شرکت را بررسی کنید. با کسانی که برنامه های آموزشی را اجرا می کنند هم از نزدیک آشنا شوید. برخی از شرکت های بازاریابی شبکه ای برنامه های آموزشی واقعاً ارزشمندی دارند که در هیچ جای دیگر یافت نمی شود. منظورم آموزش هایی آنچنان قدرتمند است که یک کرم را به پروانه تبدیل کند و به اصطلاح باعث نوعی دگردیسی در فرد شود، همانند آموزش دوره خلبانی که من دیدم. بطوریکه در پایان دوره، به هیچ وجه آن فرد پیش از آموزش نبودم و از لحاظ ذهنی، عملی و احساسی حاضر بودم هر خطری را به جا بخرم. مهمترین مزیت دوره خلبانی این بود که مربیان ما خلبانان بازگشته از جنگ بودند و به همین دلیل می توانستند در زمان تدریس از تجربیات شخصی خود استفاده کنند. چیزی که در نظام آموزشی سنتی کمتر اتفاق می افتد. یکی از مشکلاتم در زمان تحصیل دقیقاً همین بود که اغلب استادان، تجربه چندانی در دنیای کسب و کار نداشتند اما پدر پولدارم به جای تئوری هایی که به تشریح چگونگی پیشبرد اقتصاد و کسب و کار بپردازد، دقیقاً بر آموزش مهارت هایی که به شما کمک می کرد پولدارتر شوید، متمرکز بود. او اغلب می گفت: مهارت ها عامل پولدار شدن شما هستند نه تئوری ها. من با شرکت در برخی از جلسات کسب و کار بازاریابی شبکه ای با چند نفری از راهبران این صنعت آشنا شدم. آنها خدایان دنیای کسب و کار بودند و تماماً از صفر شروع کرده بودند. اکثر آنها معلم های بزرگی بودند، زیرا تمام دانش خود را به جای تئوری از راه تجربه کسب کرده بودند. پس هنگامی که می خواهید عضو شرکتی شوید به راهبران خود که در این شرکت به موفقیت دست پیدا کرده اند نگاه کنید و ببینید که آیا می توانید از آنها چیزی بیاموزید یا خیر؟ مهم ترین موضوعات کسب و کار در دنیای واقعی که شرکت های بازاریابی شبکه ای آنها را آموزش می دهند در زیر فهرست شده اند:

۱- نگرش موفقیت

۲- مهارت های راهبردی

۳- مهارت های برقراری ارتباط

۴- مهارت های اجتماعی

۵- غلبه بر ترس و تردید و کمبود اعتماد به نفس

۶- غلبه بر ترس از ( نه شنیدن)

۷- مهارت های مدیریت مالی

۸- مهارت های سرمایه گذاری

۹- مسئولیت پذیری

۱۰- مهارت های مدیریت زمان

۱۱- هدف گذاری

۱۲- انتظار موفقیت

یادتان باشد که فارغ از اینکه راهبر شوید یا خیر و پول زیادی کسب کنید یا خیر، این آموزش ها برای بقیه زندگی حتماً به دردتان خواهد خورد و زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد. این آموزش ها باید بتواند بر چهار راس هرم یادگیری اثر بگذارد: ذهنی، احساسی، عملی و معنوی

آموزش های ذهنی: تمرکز نظام آموزش سنتی بر آموزش ذهنی است که مهارت های خواندن، نوشتن، و حساب را به شما یاد می دهند که به آنها مهارت های شناختی می گویند.

آموزش های احساسی: یکی از انتقاد های من به نظام آموزش سنتی این است که احساس ترس را در افراد پرورش می دهد. مخصوصاً ترس از اشتباه کردن را که منجر به ترس از شکست می شود. در دوران مدرسه به خاطر اشتباه کردن تنبیه می شدم، بنابراین از لحاظ احساسی یاد گرفتم که از اشتباه کردن بترسم. اما در دنیای واقعی، افراد موفق کسانی نیستند که اصلاً اشتباه نمی کنند، بلکه کسانی اند که بیشترین اشتباهات را می کنند ولیکن از آنها یاد می گیرند. در محیط کسب و کار سنتی نیز همانند مدرسه اگر اشتباه کنی تنبیه می شوی و حتی اخراج می شوی. اما در دنیا بازاریابی شبکه ای وضع به گونه ای دیگر است. راهبران، وقت زیادی را صرف آموزش و تشویق ضعیف تر ها می کنند تا آنها هم بتوانند مانند دیگران پیش بروند و البته اگر کسی خیلی هم ضعیف باشد، اخراج نمی شود. اگر از اشتباه کردن و شکست خوردن می ترسید برنامه آموزشی عالی بازاریابی شبکه ای خیلی به درد شما خواهد خورد. من آموزش هایی را دیده ام که اعتماد به نفس را در افراد به وجود می آورد و آن را به خوبی تقویت می کند. و خیالتان راحت، همین که اعتماد به نفستان زیاد شد زندگی تان برای همیشه تغییر خواهد کرد.

آموزش عملی: شرکت های بازاریابی شبکه ای یادگیری عملی را به همان اندازه آموزش ذهنی تشویق می کنند. آنها ترغیبتان می کنند که وارد عمل شوید و با عمل کردن با ترس هایتان روبرو شوید، اشتباه کنید و از اشتباهات خود بیاموزید. بهترین شرکت های بازاریابی شبکه ای آنهایی هستند که از اعضایشان می خواهند که از نظر ذهنی مطالب تازه بیاموزند و بر طبق این یافته های جدید عمل کنند، مرتکب اشتباه شوند، یاد بگیرند، اصلاح کنند و این فرآیند را همچنان تکرار کنند.

آموزش معنوی: رهبران موفق بازاریابی شبکه ای یاد می گیرند که تواناییشان را در برقراری ارتباط با روح بشر افزایش دهند. آنها این توانایی را دارند که روی عظمت افرادی که دنبالشان می آیند دست بگذارند و به آنها الهام کنند تا به خود تکانی بدهند و بر ترس ها و تردیدهایشان غلبه کنند و تا ورای محدودیت های انسانی شان پیش بروند. این همان قدرت آموزش تغییر دهنده زندگی است.

پدر پولدارم اغلب به من می گفت: سه جور آدم در درون ماست. پولدار، بی پول و متوسط. تو می تونی انتخاب کنی که کدوم یکی برات تعیین تکلیف کنه. همچنین می گفت: در دنیای کسب و کار دو جور احساس وجود داره ترس و طمع. اگه اکثر مردم پولدار نیستند به این خاطر که ترسو هستند.

فصل پنجم

ارزش شماره سه: دوستانی که شما را به جلو می رانند نه به عقب

دوست هام چی میگن؟! این سوالی است که بارها در جلسات آموزشی بازاریابی شبکه ای شنیده ام. این مشکل خیلی از آدم هاست. آنها حتی وقتی که به دنبال تغییر حرفه خود هستند و فرصت هم مناسب است، از ترس قضاوت دوستان و آشنایان، نمی توانند انتخاب درستی انجام دهند.

چهار راهه نقدینگی چیست؟ یکی از کتاب هایم به نام چهار راه نقدینگی  برای افرادی که می خواهند تغییراتی فراتر از شغل در زندگی شان بدهند بسیار مفید است. اگر حقوق بگیر هستید در ربع ک هستید. اگر درآمدتان از راه سرمایه گذاری است در ربع س هستید. اگر کسب و کار کوچکی دارید یا از تخصصتان مثل دکترها درآمد دارید در ربع خ هستید و اگر شرکتی با بیش از ۵۰۰ نفر کارمند دارید در ربع م قرار دارید.

- ک (E):‎ کارمند Employee

- خ (S):‎ خویش فرما و مالک کسب و کار کوچکSmll Business Owner

- م (B):‎ مالک کسب و کار Business owner

- س (I) سرمایه دار Investor

charrahnaghdinegi

ارزش های ربع (خ): برای این دسته افراد ارزش اصلی استقلال است. کسانی که می گویند می خواهم استعفا دهم و بزنم تو کار آزاد. از ربع ک به خ می روند. این افراد معتقدند که هیچ کس بهتر از خودشان از پس کار بر نمی آید. پشت ظاهر استقلال طلبی آنها همیشه حس عدم اعتماد به دیگران وجود دارد. این افراد شامل دکترها، مهندسان، مشاوران و صاحبان کسب و کارهای کوچک می شود.

ارزش های ربع (م): افراد این دسته کار خود را از صفر شروع و آن را به یک کسب و کار بزرگ تبدیل می کنند. آرزوهای بزرگ دارند و به کار گروهی اهمیت زیادی می دهند و می خواهند دامنه ارتباطات و خدماتشان را تا آنجا که ممکن است گسترش دهند. برعکس فرد ربع خ، فرد ربع م خودش را باهوش ترین فرد نمی داند و به دنبال افراد نخبه می گردد تا آنها را به گروه خود ملحق کند. این افراد حتی وقتی کسب و کارشان را ترک می کنند درآمدشان متوقف نمی شود.

ارزش های ربع (س): این افراد به دنبال آزادی مالی هستند و دوست دارند که پول برایشان کار کند نه این که آنها برای بدست آوردن پول کار کنند. این افراد در بخش های مختلفی مانند سکه های طلا، معاملات املاک، کسب و کار و سهام سرمایه گذاری می کنند.

بازاریابی شبکه ای کسب وکار ربع (م) است. برای افرادی که می خواهند وارد ربع م شوند، بازاریابی شبکه ای انتخاب واقعاً خوبی است زیرا این سیستم کسب و کار به گونه ای طراحی شده است که بیشتر از پانصد نفر را در بر می گیرد و درآمد زایی آن از لحاظ تئوری نامحدود است. بعد از اینکه کسب و کار بازاریابی شبکه ای بزرگی ساختید، می توانید از ربع م ب ربع س حرکت کنید.

یکی از دلایلی که مردم نمی توانند در زندگی شان موفق شوند این است که ربعشان را در چهار راهه تغییر نمی دهند و فقط مدام شغلشان را عوض می کنند.

تغییر ربع در چهار راهه: یعنی تغییر در ارزش ها و دوستان

اگر بازاریابی شبکه ای را انتخاب کرده اید، تعداد زیادی از افراد هم فکر، حامی شما خواهند بود. آنها مانند خود شما ارزش های گروه م را در سر می پرورانند و به همین دلیل هنگام تغییر ربع، بسیار به شما کمک خواهند کرد. تغییر از یک ربع چهارراهه به یک ربع دیگر تغییر در ارزش های بنیادی است. مسلم است که در اولین جلسه تمامی مخاطبان وارد این صنعت نمی شوند. ولی اگر از چهارراهه استفاده کنید و به جای اینکه مثل یک کاسب سمج تحت فشارشان بگذارید تا جنس شما را بخرند؛ تفاوت های اساسی میان هر ربع را توضیح دهید و فرصت تصمیم گیری به آنها بدهید نتیجه بهتری خواهید گرفت.

برنامه پنج ساله

به دلایل زیر من یک برنامه پنج ساله را برای موفق شدن در یک کسب و کار پیشنهاد می کنم.

دلیل ۱: شرکت های بزرگ مثل سونی و مک دونالد، سالها طول کشید تا مشهور شدند. خلاصه نمی شود یک شبه ره صدساله را رفت. مشکل اینجاست که اکثر مردم، عادت به برنامه ریزی چندساله ندارند و نمی توانند صبر کنند. در واقع یادگیری فرآیند عملی است و بیشتر از یادگیری ذهنی طول می کشد.

دلیل ۲: همانطور که یادگیری فرایند عملی است، رها کردن آموخته های قبلی هم ریشه در عمل دارد. هر چه سن بالاتر می رود، کنار گذاشتن چیزهایی که قبلاً آموخته ایم سخت تر می شود. رها کردن آموخته های قبلی هم فرایندی زمانبر است. لذا کنار گذاشتن دیدگاههایی که ربع های ک و خ به آنها القا کرده اند سخت است.

دلیل ۳: همانند کرم های ابریشم که قبل از پروانه شدن دور خود پیله می تنند، دوره خلبانی هم دوره پیله تنیدن من بود و چند سال پس از تمرینات سخت توانستم از لحاظ ذهنی، احساسی، عملی و معنوی کاملاً آماده شوم. به همان روش که به خلبانی ماهر تبدیل شدم، راه و رسم کسب و کار را نیز آموختم. دوبار ورشکست شدم تا سرانجام آن چیزی را که باید بیاموزم، آموختم. پانزده سال طول کشید تا اعتماد به نفس لازم را برای ماندن در ربع م را پیدا کنم. چنین آموزشی در بسیاری از کسب و کارهای بازاریابی شبکه ای نیز وجود دارد.

فصل ششم

ارزش شماره چهار: ارزش شبکه در چیست؟

قانون متکالف: ارزش اقتصادی شبکه برابر با تعداد استفاده کنندگان به توان ۲ است. مثلاً اگر فقط یک تلفن در دنیا وجود داشت، مسلم است که آن ارزش اقتصادی نداشت. طبق قانون متکالف، زمانی که تعداد این دستگاه ها دوتا بشود، ارزش اقتصادی شان به توان دو یعنی به چهار می رسد. و اگر سه تلفن باشد، ارزش اقتصاد شان نه خواهد بود.

(( ارزش اقتصادی شبکه به شکل نمایی بالا می رود نه حسابی))

کسب نمایندگی؛ یعنی داشتن شبکه: به زبان ساده، نمایندگی نوعی شبکه است، که از چندین صاحب کسب و کار با هم کار می کنند، تشکیل شده است.

نوع دوم کسب و کار شبکه ای: در این کسب و کار به جای شبکه ای از نمایندگی های تجاری، شبکه ای از نمایندگی های فردی به وجود می آید. به عبارت دیگر در این کسب و کار، انسان ها به یکدیگر نمایندگی می دهند. در این صنعت کار افراد شبیه سازی کردن افرادی نظیر خودشان است. اگر بتوانید ده نفر را عین خودتان بسازید، ارزش شبکه شما صد می شود.

فصل هفتم

ارزش شماره پنچ: فروش مهم ترین مهارت کسب و کار

پدر پولدارم به من آموخت که یاد گرفتن فروش مهم ترین چیز، در هر کسب و کاری است. او معتقد بود، وقتی که روی صحنه یا پشت دوربین هم صحبت می کنی در حال فروختن چیزی هستی. حتی وقتی که چیزی می نویسی یا با کسی صحبت می کنی باز هم داری چیزی می فروشی. او اعتقاد داشت همه ما فروشنده مادرزادیم. زیرا بچه ها اگر گرسنه باشند، شروع به گریه می کنند در واقع شروع به فروش می کنند. اگر چیزی را از پدر بخواهند و او ندهد؛ به سراغ مادر می روند؛ اگر او هم نداد سراغ پدر بزرگ و مادر بزرگ می روند. ما وقتی بزرگتر می شویم این عادت کودکی را فراموش می کنیم زیرا هر چه بزرگتر می شویم از ما می خواهند کمتر نق بزنیم و خواسته هایمان را کمتر کنیم بدین ترتیب کم کم فروش را فراموش می کنیم. من خودم وقتی حدود سی سالم بودم فهمیدم که چیزی در زندگی کم دارم. خیلی جون می کندم ولی وضع مالیم اصلاً خوب نمی شد. کم کم فهمیدم که من واقعاً نمی دونستم چطور با مردم ارتباط برقرار کنم. مثلاً کارمندام به حرفام گوش نمی کردند و مشتری هام هم حرفام رو نمی فهمیدن. تو مهمونی ها گوشه گیر بودم و بلد نبودم با بقیه ارتباط برقرار کنم. بالاخره فهمیدم اگر بخوام در کسب و کار موفق شوم، باید یاد بگیرم چطور بفروشم. باید یاد می گرفتم ارتباطاتم رو بهتر کنم و از لاک خودم بیرون بیام. پدر پولدارم می گفت این دو کلمه در کسب و کار اهمیت خیلی زیادی دارند، خرید و فروش. زیرا هرچه بیشتر بتوانی بفروشی، بیشتر هم می توانی بخری. اگر می خواهی چیزی بخری اول باید بتوانی چیزی بفروشی. یادت باشه تو فقط به همان اندازه که می فروشی، می توانی بخری. اگه می خوای چیزی رو بخری، باید اول چیزی رو بفروشی. برای همین است که فروش، اولین چیزی است که باید یاد بگیری. درحقیقت فروش بر همه جنبه های زندگی اثر می گذارد. اگر کسی مجرد است و نمی تواند همسر دلخواهش را پیدا کند، فقط به این دلیل است که نمی تواند خودش را خوب به طرف مقابل، بشناساند و بگوید چه خوبی هایی دارد. وقتی کسی شغلی را می خواهد یعنی حاضر شده تخصصش را بفروشد. اگر در خانه به اطرافت نگاه کنی همه اسباب و اثاثیه خانه به تو فروخته شده است. حتی سیاست مدارانی در انتخابات پیروز می شوند که فروشنده های ماهری هستند. البته خیلی ها از فروش می ترسند. چون می ترسند که نکنه هیچ کس از آنها چیزی نخره. جالب است این جور آدما به جای اینکه به ترسشان اعتراف کنند؛ می گویند من از فروشنده جماعت نیستم و مدرک دانشگاهی دارم. در حقیقت این افراد ترسشان را مخفی می کنند و در عوض ادعا می کنند که فروشندگی برای آنها کسر شان است.

((آدم های موفق یاد می گیرند که بر ترس هایشان غلبه کنند و نگذارند ترس مهار زندگی شان را در دست بگیرد))

با یادگیری فروش، چیزهایی یاد می گیرید که بسیار بیشتر از فروختن یک کالا به دردتان خواهند خورد. یاد گرفتن فروش، یادگیری غلبه بر آدم بازنده ای است که در درون شما جای دارد. یاد گرفتن فروش به علاوه، آدم برنده درونتان را بیرون می کشد. یکی از خوبی های بازاریابی شبکه ای این است که امکان رودرویی، کلنجار رفتن و غلبه بر ترس ها را به شما می دهد و به این ترتیب، آدم برنده درون شما را بیدار می کند. به علاوه راهبرانتان در طول مدت یادگیری صبورانه در کنار شما خواهند بود. چنین چیزی را در محیط سنتی کسب و کار به خواب هم نمی توانید ببینید.

چند نکته در مورد پاسخ نه شنیدن: پدر پولدارم می گفت، یادت باشه که موفق ترین آدم های دنیا اونایی هستن که بیشتر از همه جواب رد شنیده ان. یعنی اگه بخوای بیشتر موفق باشی باید بیشتر جواب رد بشنوی. مثلاً به رئیس جمهور نگاه کن. چهل و نه درصد از رای دهنده ها که چندین میلیون میشن بر ضد اون رای داده ان. درسته چند میلیون نفر هم به او جواب مثبت داده ان. اما اگر از رد شدن می ترسید، اصلاً جرات می کرد برای رئیس جمهوری کاندید بشه؟ پاسخ رد شنیدن مساوی با موفقیت است. پس باید بری بین مردم و از رد شدن نترسی. البته مواظب باش هر چیزی حد و حسابی داره. اگر از رد شدن ها چیزی یاد نگیری، کارت زاره. برای همین باید سعی کنی از این رد شدن ها درس بگیری. به این میگن اصلاح کردن. رد شدن و اصلاح کردن مساوی با آموزش و پیشرفت است. هرچه بیشتر خطر رد شدن را به جان بخری، امکان موفقیت هم بیشتر می شود. خوبی بازاریابی شبکه ای این است که راهبرانتان از شما می خواهند که به دنبال نه شنیدن بروید و خودتان را کامل کنید. و روش غلبه بر ترس از نه شنیدن را بیاموزید. به شما اطمینان می دهم اگر پنج سال به این تمرین ادامه دهید، باقی زندگی تان سرشار از موفقیت خواهد بود.

آموزش در مقابل فروش: در بازاریابی شبکه ای علاوه بر فروش، باید آموزش فروش به دیگران را هم بیاموزید. در این شرکت ها اگر بتوانید بفروشید ولی نتوانید این کار را به دیگران بیاموزید، چندان موفق نخواهید بود. شرط موفقیت در بازاریابی شبکه ای این است که معلم خوبی باشید. اگر به یاد دادن و یاد گرفتن علاقه دارید، بازاریابی شبکه ای بسیار به دردتان خواهد خورد. در حین مطالعه بر روی شرکت های بازاریابی شبکه ای مختلف به افراد زیادی برخوردم که بسیار تلاش می کردند و خوب هم می فروختند، اما هرگز در کسب و کارشان موفق نبودند به این علت که به جای اینکه فرایند فروش را به زیر مجموعه هایشان هم آموزش دهند، فقط خودشان کالاها را می فروختند. برنامه آموزشی این شرکت ها کاستی های زیادی دارد. زیرا اعضای این شرکت ها برنامه های آموزشی را شوخی فرض می کنند و تنها لیستی از کتاب هایی که باید خوانده شود تهیه می کنند، ولی هیچ کس آنها را نمی خواند.

بدهی کارت اعتباری: یکی از دلایلی که اکثر مردم بدهکار کارت های اعتباری اند این است که نمی توانند بفروشند. وقتی مردم با کارت اعتباری خرید می کنند در واقع دارند حقوق آینده شان را پیشخور می کنند. به عبارت دیگر آنها درحال فروش فردایشان هستند. دلیل این مشکل این است که ما را به گونه ای آموزش داده اند که خریداران خوبی باشیم نه فروشنده های خوبی. توصیه من این است که به جای فروختن فردا به بازاریابی شبکه ای بپیوندید. وقتی فروش را یاد گرفتید و کسب و کار بازاریابی شبکه ای موفقی راه انداختید، می توانید با خیال راحت خرید کنید. به نظر من این کار خیلی معقول تر از فروش فرداست.

فصل هشتم

ارزش شماره شش: راهبری

هر دو پدرم راهبران قابلی بودند و اهمیت یادگیری مهارت های راهبری را به من گوشزد می کردند و به همین دلیل اصرار می کردند که عضو تیم های ورزشی شوم یا به ارتش بپیوندم. پدر پولدارم می گفت، رهبرا کارایی می کنن که بقیه مردم جراتش رو ندارن. شاید به همین دلیل که تعداد کمی از افراد در ربع م فعالیت می کنند. در این فصل به آن دسته از مهارت هایی می پردازیم که راهبری را در ما تقویت می کنند و در برنامه های آموزشی بازاریابی شبکه ای اهمیت زیادی به آنها داده می شود. در دنیای کسب و کار، راهبری ضعیف باعث می شود قدرت رقابت را از دست بدهید و مشتری ها از شما ناراضی بشوند. به نظر من یکی از ارزشمنند ترین فواید بازاریابی شبکه ای همان آموزش راهبری است که در اختیارتان می گذارد تا یکی از ضروری ترین مهارت ها را برای موفقیت در ربع م یاد بگیرید. این مهارت های راهبری با مهارت های مدیریتی که غالباً لازمه ربع ک و خ هستند از زمین تا آسمان تفاوت دارد. وقتی با آدم هایی برخورد می کنم که تمایل دارند از ربع ک و خ وارد ربع م شوند، اما با مشکل مواجهند، می بینم که مهارت های مدیریتی و فنی خوبی دارند، اما مهارت راهبری شان اندک است. اگر به چهار راه نقدینگی نگاهی بیندازید، می بینید که تفاوت ربع م و خ در اندازه شان است. برای مثال اگر شنیدید که کسی می گوید، می خوام تو خیابون ششم همبرگر فروشی عالی بزنم. می توانید حدس بزنید که این آدم برای مدت طولانی در ربع خ خواهد ماند. اما اگر کسی بگوید، می خوام تو همه خیابون های بزرگ شهر دنیا همبرگر فروشی بزنم، معلوم است که این آدم هر چند با باز کردن یک مغازه شروع می کند، بی شک خیلی سریع وارد ربع م خواهد شد. به عبارت دیگر هر دو یک کار هستند اما در دو ربع مختلف از چهار راهه قرار دارند. به قول پدر پولدارم، تفاوت در تعداد خیابونا یعنی تفاوت در نوع راهبری. پدر پولدارم همیشه می گفت، اگه تو رئیس یه گروه باشی و بهترین عضو گروه خودت باشی، مطمئن باش که گروهت به مشکل بر می خوره. منظور پدرم این بود که چنین چیزی بیشتر در میان افراد ربع خ دیده می شود. برای انتقال از ربع خ به ربع م باید به جای افزایش مهارت های فنی خود به فکر بهبود مهارت های راهبری تان باشید. یعنی اگر راهبر ماهری باشید، آنگاه می توانید به سادگی افراد خبره ای را که نیاز دارید استخدام کنید.

((مهارت راهبری لازمه یک کسب و کار در حال گسترش است))

یکی از مهم ترین فواید بازاریابی شبکه ای برنامه های آموزشی آن است که می تواند زندگی هر کسی را دگرگون سازد. بطوریکه بهترین آموزش ها در زمینه راهبری و کسب و کار در این صنعت ارائه می شود. در طی تحقیق، در جلسات و برنامه های آموزشی زیادی شرکت می کردم. در سخنرانی ها می شنیدم که راهبران چه طور با حرف هایشان به دیگران الهام می بخشند تا قدرت نهفته درونشان را بارور کنند. وقتی ماجرای کسانی را می شنیدم که از صفر شروع کرده و به ثروتی بیش از آنچه در خواب بتوانند تصور کنند رسیده بودند، فهمیدم که این کسب و کار همان کاری را می کند که پدر پولدارم از من خواسته بود انجام دهم: راهبر شدن! آنها هر چند ظاهراً درباره پول حرف می زدند در واقع به مخاطبان یاد می دادند که چطور از زندان فکری خود رهایی یابند، بر ترس هایشان غلبه کنند و دنبال آرزوهایی بروند که به زندگی ارزش زیستن می بخشد. ایراد چنین سخنرانی هایی مستلزم داشتن مهارت راهبری است. راهبران بزرگ روح ما را مورد خطاب قرار می دهند. یعنی آن بخش از وجودمان که قدرتمند و شکست ناپذیر است. آنها کمک می کنند تا بر ترس از مرگ غلبه کنیم. در حالیکه دیگران از احساس ترس و طمع مردم استفاده می کنند تا آنها را وادار به انجام کاری کنند که خود می خواهند. وقتی احساس های ترس و طمع، انگیزه بخش زندگی باشند روح می میرد. در بازاریابی شبکه ای راهبران با مهارتشان در آموزش، دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند، آنها به مخاطبانشان می آموزانند که برای اینکه آرزوهایشان را تحقق ببخشند باید به دیگران آموزش بدهند. آنها به جای برنده شدن در رقابت، الهام می بخشند که چطور فراتر از محدودیت ها و بدون آسیب رساندن به دیگران موفق شوید و به آزادی مالی برسید.

فصل نهم

ارزش شماره هفت: کار نکردن برای پول

متاسفانه اکثر مردم طوری بار می آیند که به جای اینکه برای بدست آوردن ثروت تلاش کنند برای گرفتن پول، جان می کنند. یکی از دلایلی که برخی از مردم در بازاریابی شبکه ای موفق نمی شوند این است که به جای اینکه به دنبال فرصتی باشند که بنای ثروت را پایه ریزی کنند فقط به دنبال پول هستند. پدر پولدارم می گفت، پولدارا برای پول کار نمی کنن. طبقه متوسط و فقیرن که فکر می کنن باید برای پول کار کرد. در برخورد با پول سه حس مختلف می توان داشت و براساس این سه نوع حس، سه روش زندگی را می توان پیشه کرد.

۱- احساس ترس: زمانی که بی پول و بی خانمان بودیم احساس ترسمان فلج کننده بود. آن قدر این هراس، شدید بود که فکرمان دیگر کار نمی کرد. بیشتر دوران بچگی ام با این حس سپری شد که پول کافی نداریم.

۲- احساس عصبانیت و خستگی: ناراحت بودن از اینکه مجبوری هر روز صبح از خواب بیدار شوی و سر کار بروی. حتی کسی که کار خوبی با حقوق بالا دارد هم ممکن است این حس را داشته باشد، چرا که آن قدر پول ندارد که با خیال راحت دست از کار کردن بکشد. در واقع حس آزردگی از همین جا نشات می گیرد.

۳- احساس شادمانی، آرامش خاطر و رضایت: سومین روش، زندگی کردن با خیال آسوده است، چرا که می دانید چه کار بکنید و چه نکنید، به اندازه کافی درآمد دارید. به نظر من این آرامش خاطر، ارزش تلاش کردن را دارد.

ثروت چیست؟ در کتاب های قبلی از سری پدر پولدار گفتم که ثروت با پول سنجیده نمی شود و با زمان سنجیده می شود. تعریف ما این است:

((ثروت تعداد روزهایی است که بتوانی بدون کار کردن وضعیت فعلی ات را حفظ کنی))

این را هم بگویم که دو نوع پول داریم. یکی پولی که با کار کردن و عرق ریختن به دست می آید و دیگری با استفاده از دارایی حاصل می شود. اگر می خواهید پولدار شوید به پولی احتیاج دارید که از طریق دارایی به دست می آید. آدم های ک و خ برای پول کار می کنند. در مقابل، افراد ربع س و م به جای کار کردن برای پول، تمام فکر و ذکرشان را به سرمایه گذاری و به دست آوردن دارایی معطوف می کنند. به همین دلیل است که ثروتمندترند و حتی اگر دست از کار کردن هم بکشند باز هم دارایی ها برایشان کار می کنند و پول در می آورند.

سه نوع دارایی: در ستون دارایی سه نوع اصلی دارای را آورده ام.

anvadaraei

چگونه توانایی خرید املاک را پیدا کنیم؟ پاسخ من همیشه این بوده است که کار روزانه تان را حفظ کنید ولی در کنارش یک کسب و کار پاره وقت هم راه بیندازید. به مجرد اینکه کسب و کار برایتان درآمد ایجاد کرد در کنار شغل روزانه تان با درآمدی که کسب و کار در اختیارتان گذاشته است سرمایه گذاری در املاک را شروع کنید. به این ترتیب به جای اینکه عمرتان را صرف کار کردن برای پول کنید، دو نوع دارایی برای خود ایجاد کرده اید.

سه نوع هوش: همانطور که به سه نوع آموزش (مدرسه ای، کاری و مالی) نیاز است، سه نوع هوش متفاوت نیز موردنیاز است.

۱- هوش ذهنی: به طور کلی همان چیزی است که به عنوان IQ سنجیده می شود.

۲- هوش احساسی: خیلی های معتقدند که هوش احساسی ۲۵ برابر قوی تر از IQ است. نمونه های هوش احساسی این ها هستند: حفظ خونسری به جای جر و بحث کردن، ازدواج نکردن با آدمی که می دانید برای زندگی مشترک همسر خوبی نخواهد بود و حفظ تمرکز و زود هیجان زده نشدن.

۳- هوش مالی: هوش مالی تو براساس ترازنامه مالی ات سنجیده می شود. یعنی میزان درآمدت، پس اندازت، میزان درآمدی که پول برای تو کسب می کند و تعداد نسل هایی که بعد از تو از این ثروت می توانند استفاده کنند، میزان هوش مالی تو را نشان می دهد.

(( در دنیای واقعی هوش احساسی خیلی مهم تر از هوش ذهنی است، مخصوصاً اگر بخواهید پولدار شوید))

چهار علامت افرادی که هوش احساسی کمی دارند، این ها هستند:

۱- خیلی به آهستگی پولدار می شوند: زیرا ریسک پذیریشان بسیار پایین است. چون کارمند هستند و مالیات بیشتری می دهند.

۲- آرزوی خیلی سریع پولدار شدن دارند: این افراد فاقد شکیبایی لازم اند، چیزی که یکی از اجزای هوش احساسی است. آنها از شغلی به شغل و از ایده ای به ایده ای دیگر می پرند.

۳- پولشان را خرج هوس هایشان می کنند: این افراد علاقه وحشتناکی به خرید کردن دارند.

۴- تحمل داشتن هیچ چیز ارزشمندی را ندارند: به عبارت دیگر به سراغ چیزها و کارهایی می روند که آنها را فقیر می کند مثلاً ملکشان را می فروشند و با آن قایق می خرند یا به تعطیلات می روند. سراغ چیزهایی می روند که ارزش کمی دارند و به خاطر آنها چیزهایی را که واقعاً ارزشمندند می فروشند.

آیا دوست دارید هوش احساسی تان را تقویت کنید؟

به نظر من یکی از بزرگترین فواید بازاریابی شبکه ای این است که هوش احساسی تان را تقویت می کند. هر بار که با آدم هایی سر و کار دارید که سریع استعفا می دهند یا دروغ می گویند، هوش احساسی تان را بالا می برند و همین طور هر بار که بر ترس، ناامیدی و بی صبری تان غلبه می کنید، هوش احساسی تان تقویت می شود. به عبارت دیگر کسب و کار بازاریابی شبکه ای فرصتی عالی برای شناخت و تقویت خود در اختیارتان می گذارد. بازاریابی شبکه ای هوش احساسی تان را آزمایش می کند و در بسیاری از موارد آن را بهبود می بخشد. به محص اینکه شروع به تقویت هوش احساسی تان بکنید به احتمال زیاد، بقیه جنبه های زندگی تان هم بهبود خواهد یافت. می بینید که با مردم راحت تر صحبت می کنید، ارتباطات بهتری برقرار می کنید و احساساتشان را بهتر درک خواهید کرد. وقتی در انجام این کارها خبره شوید کسب و کارتان هم سریع رشد خواهد کرد. حتی همسر و پدر و مادر بهتری می شوید.

چرا برخی از بازاریاب های شبکه ای موفق شکست می خورند؟ زیرا موقعیت و مقام، آنها را از خود بیخود می کند و مغرور می شوند، که نشان می دهد از هوش احساسی کمی برخوردارند. عجول اند و به دنبال یک شبه پولدار شدن هستند. آنها زندگی پرتجملی دارند و به جای خرید دارایی های واقعی، پولشان را صرف خرید ماشین های آخرین مدل می کنند.

چرا بازاریاب های شبکه ای موفق و موفق تر می شوند؟

فرمول موفقیت بازاریابی شبکه ای مشابه همان فرمولی است که پدر پولدارم به من آموخته بود:

۱- ابتدا برای خود کسب و کاری بنا کنید: یک کسب و کار تا بخواهد رشد کند و روی پای خودش بایستد حداقل پنج سال طول می کشد.

۲- پولی را که به دست می آورید صرف سرمایه گذاری مجدد در کسب و کارتان کنید: برخی به جای سرمایه گذاری، پولشان را صرف ماشین، خانه، لباس و تعطیلات می کنند. کسب و کار برای صاحبش، مانند فرزند اوست نباید بجای کمک به رشد آن، پول نهارش را هم کش برویم و کودک گرسنه بماند. سرمایه گذاری مجدد در کسب و کار بازاریابی شبکه ای می تواند از طریق افزایش اعضاء یا آموزش زیرشاخه ها انجام شود. در هر حال خوبی بازاریابی شبکه ای در این است که برای سرمایه گذاری مجدد به پول چندانی نیاز ندارید.

۳- سرمایه گذاری در بخش املاک: قانون مالیات به نفع کسانی است که در معاملات املاک سرمایه گذاری می کنند و از طرفی بانکها برای خرید مسکن خوب وام می دهند. البته اگر درآمد ثابت دیگری نداشته باشید و از مزایا و معافیت های مالیاتی ربع م چهارراهه برخوردار نباشید و تجربه کافی را بدست نیاورده باشید، سرمایه گذاری در املاک بسیار پرمخاطره و دیربازده خواهد بود.

۴- و در آخر کار وسایل تجملی بخرید: قانون ساده پدر پولدارم این بود که اول از همه برای خودت کسب و کاری دست و پا کن، سرمایه گذاری مجدد کن تا کسب و کارت رشد کند. در املاک سرمایه گذاری کن و اون وقت بگذار که سرمایه گذاری و کسب و کاری که داری تجملات زندگی را برایت بخرد.

فصل دهم

ارزش شماره هشت: آرزوهایتان را تحقق ببخشید

در کتاب پدر پولدار، پدر بی پول نوشته ام که پدر بی پولم دائماً می گفت استطاعتش رو ندارم. ولی پدر پولدارم از ما می خواست بگوییم: چی کار کنم که از عهده پولش بربیام؟ او می گفت: پرسیدن این سوال که چطوری می توم پولش رو جور کنم این امکان رو به شما می ده که آرزوهاتون رو مدام بزرگ تر کنید. همچنین می گفت، حواست به اونایی که می خوان آروزهات رو بکشن باشه! اینا آدم هایی هستند که از آرزوهای خود دست کشیده اند.

چرا آرزوها اهمیت دارند؟ ثروتمند بودن و از پس خرج یه خونه بزرگ براومدن، اهمیت چندانی نداره. چیزی که اهمیت داره اینه که تو برای خریدن خونه تلاش می کنی، چیز یاد می گیری. چیزی که مهمی اینه که تو چه جوری می تونی خونه بخری و این مسیر رو چطور طی می کنی. آدمایی که آرزوهای کوچیکی دارن، زندگیشون هم همیشه کوچیک می مونه. آدمای بزرگ آرزوهای بزرگ دارن و آدمای کوچیک آرزوهای کوچیک. اگه می خوای عوض بشی اول از همه آرزوهات رو بزرگ کن.

آدم های مختلف با روش آرزو کردن متفاوت:

۱- آنهایی که درگذشته سیر می کنند: مردم زیادی هستند که بزرگ ترین پیروزی های زندگی شان در گذشته رخ داده است.اینها در گذشته سیر می کنند و کاری به آینده ندارند. آدمی که تو خاطراتش زندگی می کنه، زندگیش به آخر رسیده. او باید آرزوی جدیدی برای خودش دست و پا کنه تا بتونه به زندگی برگرده.

۲- آنهایی که فقط آرزوهای کوچک دارند: اینها آرزوی کوچک می کنن، چون می خوان مطمئن باشن که به آرزوهاشون می رسن. جالب اینجاست که هیچ وقت تلاش نمی کنن که به اونا برسن.

۳- آنهایی که به آرزهای خود دست یافته اند و آرزوی دیگری در سر نمی پرورانند: کسل شدن علامتی است که میگه وقتش رسیده به آرزوی جدید فکر کنی.

۴- آنهایی که آرزوهای دور و دراز دارند، اما هیچ طرحی برای چگونگی به دست آوردن آن ندارند، بنابراین به هیچ آرزویی نمی رسند: این جور آدما آرزوهای بزرگی دارن ولی دوست دارن خودشون همه کارارو بکنن. البته یه دست صدا نداره! برای همین بهتره سر عقل بیان و یه ایده خوب و یه گروه خوب پیدا کنن. اینجوری راحت تر به آرزوهاشون می رسن.

۵- آنهایی که به آرزوهای بزرگ خود دست می یابند و آرزوی بزرگ دیگری در سر می پرورانند: زمانی که در حال بررسی تعدادی از شرکت های بازاریابی بودم، یکی از خوشایندترین اتفاقاتی که برایم افتاد، این بود که احساس کردم خود من هم با دیدن این شرکت ها آرزوهایم بزرگ شده اند. در واقع بازاریابی شبکه ای مردم را به داشتن آرزوهای بزرگ و رسیدن به آنها تشویق می کند.

ازدواج و کسب و کار: به نظر من صنعت بازاریابی شبکه ای برای زوج هایی که می خواهند با هم و به دلایل زیر وارد کار شوند عالی است.

۱- هر دوی شما می توانید این کار را به صورت پاره وقت شروع کنید.

۲- ساعات کاری را خودتان و با توجه به برنامه زمانی تان تعیین می کنید.

۳- این صنعت به گونه ای طراحی شده است که خانواده ها در آن موفق ترند.

۴- بسیار از موفق ترین مردم در این صنعت زن و شوهرها هستند.

۵- آموزش هایی که بسیاری از شرکت های بازاریابی شبکه ای ارائه می دهند به زوجین فرصت یادگیری و ترقی با یکدیگر را می دهد.

فهرستی از مزایای کسب و کار بازاریابی شبکه ای:

۱- شروع کسب و کار بازاریابی شبکه ای هزینه ناچیزی دارد.

۲- برای ورود به بیشتر شرکت های بازاریابی شبکه ای نیازی به تحصیلات یا مدارک رسمی نیست.

۳- این صنعت برای همه از هر سن، نژاد و یا جنسیت آزاد است.

۴- این شرکت ها سیستم ها و روش های موفق و تجربه شده ای در دسترس شما قرار می دهند تا در کسب و کار خود موفق شوید.

۵- بسیاری از شرکت ها برنامه آموزشی خوبی را برای کمک به شما در جهت نیل به موفقیت فراهم می سازند.

۶- مربیان این کسب و کار خود افراد موفقی هستند که برای کمک به شما آماده اند.

۷- شما می توانید این کار را به صورت پاره وقت شروع کنید و تا زمانی که به درآمد می رسید، شغل روزانه تان را حفظ کنید.

۸- صاحبان این کسب و کار از امتیازات مالیاتی بسیاری بهره مندند که استفاده از این ها برای کارمندان غیر ممکن است.

البته یک امتیاز مهم دیگر نیز در این صنعت وجود دارد و آن این است که یک کسب و کار بازاریابی شبکه ای موفق، به گرمی روابط خانواده بسیار کمک می کند.

خصوصیات مشترک خانوده های موفق در صنعت بازاریابی شبکه ای:

۱- همه آنها به خانواده شان اهمیت بسیاری می دهند.

۲- همگی آنها برای زمانی که ( به واسطه این کسب و کار) برای گذراندن با خانواده پیدا می کنند، ارزش زیادی قائل اند.

۳- بچه ها از طریق تجربه هایی که با والدینشان دارند از فواید بازاریابی شبکه ای آگاه می شوند.

۴- آنها تعطیلات خانوادگی و سفرهای تجاری بیشتری از آنچه ما تا به حال داشته ایم، دارند.

۵- بچه ها فواید درآمد مستمر را می فهمند و آموزش های مالی را در سنین پایین کسب می کنند.

۶- بچه ها اغلب تصمیم می گیرند که کسب و کار خودشان را راه بیندازند.

۷- بیشترشان هدف های خانوادگی تعیین می کنند و برای نیل به این اهداف مشترک با هم کار می کنند.

۸- اغلب یکی از والدین، شغل تمام وقت خود را حفظ می کند و دیگری به صورت پاره وقت، شروع به ساختن یک کسب و کار بازاریابی شبکه ای می کند.

۹- ماهیت این کسب و کار، همبستگی خانوادگی را تقویت می کند.

پایان خلاصه کتاب دانشکده کسب و کار

field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب