تغذيه افراد، پيوندي ناگسستني با روح و روان آنها دارد. تغذيه در واقع يک امر ساده عبور مواد غذايي از دستگاه گوارشي نيست بلکه در اثر تحريک دستگاه عصبي توسظ غذا، در نوزاد يک عکس العمل رواني عمومي ايجاد مي کند. بزرگسالاني که به علت درماندگي و ناتواني سر خورده شده اند ناراحتي هاي مربوط به درماندگي خود را را ممکن است با پرخوري جبران کنند تا به اين وسيله بر روي احساسات منفي خود سرپوش بگذارند. همين پرخوري هاي با منشاء رواني از علل بروز چاقي مفرط است و در نتيجه خطر امراض قلبي، تصلب شرائين، بالا رفتن فشار خون، فتق، سنگ مثانه، بيماري قند و نارسائي ريوي را به دنبال دارد. چاقي مفرطي که منشاء رواني دارد را چاقي رشدي مي گويند. در چاقي رشدي، پرخوري طي طفوليت و دوران رشد شخصيت صورت مي گيرد. در مقابل چاقي واکنشي را داريم که به دوران طفوليت و دوران رشد ارتباط ندارد بلکه اين پرخوري در عکس العمل به جريانات ناراحت کننده زندگي همانند شکست در عشق، مرگ عزيران و درد غربت است. در مقابل افراد پرخور، افراد کم خوراک هم وجود دارند که به علت مسائل عشقي، روابط دوستانه و خانوادگي به تدريج از خوردن خودداري مي کنند و اين کار را آنقدر ادامه مي دهند تا ميل و اشتهاي طبيعي آنها نسبت به غذا از بين رفته و به مرحله کم خوري مي رسند. همين کم خوري ها با منشاء رواني است که فرد را دچار لاغري مفرط مي کند. در افراد الکلي هم الکل، جانشين غذا در جيره غذايي مي گردد و از طرف ديگر عمل جذب روده اي عناصر غذايي مختل مي شود. اين افراد معمولاً غذايي کافي مصرف نمي کنند و ضايعات کبدي در اين افراد در نتيجه همين غفلت از تغذيه کافي و صحيح است و اثر سمي الکل در ايجاد اين ضايعات در درجه دوم اهميت قرار دارد. ضايعات عصبي افراد الکلي هم به علت کمبود مواد غذايي بويژه ويتامين هاي گروه B است.
انواع اختلالات تغذيه اي:
کم اشتهایی عصبی (آنورکسیا) این است که شما می خواهید به بیشترین میزان لاغر باشید و از این رو به کمترین میزان غذای حاوی انرژی می خورید و بدن شما به یک حالت گرسنگی مزمن [ کمبود مفرط مواد غدایی] دچار میشود.
خوردن هیجانی این است که شما مقدار بسیار زیادی از غذاهایی بخورید که معمولا از خوردن آنها اجتناب میکنید. خوردن هیجانی در مدت زمانی کوتاه انجام میگیرد و پس از آن احساس گناه و احساس شرمساری به وجود میآید.
پرخوری عصبی (بولمیا) به این معنا است که شما خوردنتان هیجانی است اما با این تفاوت که سعی میکنید که آنچه را که خوردهاید ،معمولا از طریق استفراغ، مصرف مسهل یا تمرین ورزشی شدید، دفع کنید.
رابطه رژيم غذايي و تغذيه
رژیم غذایی نقش مهمی در توسعه اختلالات روانی، به ویژه اضطراب و افسردگی دارد. با توجه به گسترش روز افزون استرس و اضطراب در محیط زندگی، اهمیت شناخت عوامل ایجاد کننده و راه های کنترل و درمان آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از جمله عوامل رژیمی موثر در اضطراب و افسردگی ویتامین های گروه B، امگا۳ ،روی، سلنیم و منیزیم را بصورت ویژه می توان نام برد . گزارشات نشان می دهند که غلظت روی در افسردگی بالینی کاهش می یابد، بنابراین اندازه گیری غلظت این عنصر در خون بیماران به عنوان نشانگر بالینی مفید و خاص افسردگی پیشنهاد شده است. از دیگر عناصر موثر در بیماری افسردگی منیزیم می باشد. منیزیم می تواند درجلوگیری از انتقال سیناپسی در بافتهای سیستم عصبی مرکزی نقش ایفا کند. مصرف مکمل منیزیم با بهبود علایم افسردگی مرتبط است. در بررسی نقش سلنیم در افسردگی اطلاعات متفاوتی وجود دارد. سلنیم دارای نقش مهمی در عملکرد مغز می باشد و کمبود آن می تواند در عملکرد مغز موثر باشد. همچنین سلنیم، دارای نقش مهم تعدیل کنندگی دوپامین است.دوپامین؛ در افسردگی و بیماری های روانی نقش پاتوفیزیولوژیک ایفا می کند.مطالعات نشان می دهند که کاهش سطح سلنیم مغز، با بیماری های شناختی و آلزایمر مرتبط است. همچنین مصرف کم سلنیم دریافتی باعث اختلال افسردگی ماژور (Major Depressive Disorder ) یا MDD می شود. ویتامین ها ترکیبات ارگانیک مورد نیاز بدن انسان هستند. در مطالعه ای که در خصوص ارتباط بین مصرف فولات، B۶ ، B۱۲ و میزان افسردگی انجام گردید، مشخص گردید که در میان مردان سیگاری و مردان با سطوح مختلف اضطراب، مصرف فولات پایین با افسردگی همراه است. همچنین مطالعاتی در زمینه ارتباط اضطراب و چربی امگا۳ نیز انجام شده و تاثیر کمبود آن در مغز ،اعصاب مغزی و رفتار تایید شده است.
اکثر اختلالات رواني نتيجه نگراني هاي مداوم و ناراحتي هاي عصبي متوالي است و امکان سوء تغذيه در اين حالت بيشتر است. لذا بايد جهت مداواي بيمار؛ درمان هاي داروئي و غذايي را تواماً انجام داد. درمان هاي غذايي بيماران به عهده متخصص علوم تغذيه است. متخصص تغذيه به سادگي با روش هاي دوستانه مي تواند همکاري بيمار را با خود تامين نموده و با توجه و محبت تاريخچه و سوابق تغذيه بيمار را به دست آورد و يا با ملاقات بيمار در اوقات صرف غذا، واکنش هاي منفي او را نسبت به دستور غذايي يا شخص خويش خنثي کند.