رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۰۱:۰۴:۰۴ ۲۰۲۵/۱۸/۰۶     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

مادری که نتواند نیازها و احساسات کودکش را شناسایی کند و در این امر مکررا شکست می خورد. برای جبران این شکست، مادر احساسات و افکار خودش را در شخصیت در حال شکل گیری کودک نهادینه می کند و به کودک پیام مطیع بودن را منتقل می نماید.

از نظر روان شناسان خودواقعی کودک به صورت یک واقعیت بیرونی در شخصیتش شکل نمی گیرد مگر در نتیجه موفقیت مکررمادر در پاسخ دادن به رفتار خودانگیخته و حسی کودکش. اجازه دهید دو مثال ساده در این رابطه بیاورم: کودکی خوی کنجکاوی دارد و مدام در جستجوی محیط پیرامونش می باشد. مادر که واهمه شکستن وسایل را دارد دائما کودکش را از کنجکاوی باز می دارد و نیاز کنجکاوی او را خاموش می کند. در این مرحله مادر نیاز کنجکاوی فرزندش را تشخیص نداده و احساس ترس خودش را در فرزندش جایگزین کرده است. این جایگزینی ممکن است خود کاذبی را تشکیل دهد که در بزرگسالی منجر به نبود حس خلاقیت و کنجکاوی در فرد شود. مثال بعدی مثال واقعی در مورد فردی است که در دوران کودکی با مادری سخت گیر و تنبیه گر مواجه بوده است. او که به خاطر می آورد علاقه وافری به نقاشی یا آبرنگ و گل بازی داشته است می گوید وقتی اولین بار برایش آبرنگ می خرند و شروع به نقاشی می کند بعد از پاشیدن رنگ بر کف خانه، به شدت توسط مادر تنبیه می شود و آبرنگ برای همیشه از او گرفته می شود. این مادر احساسات خودش را جایگزین کرده و به مرور خودکاذبی در فرزندش شکل گرفته که از وی یک شخصیت مطیع ساخته بود. این فرد اگرچه در زندگی شخصی و در زمینه تحصیلی بسیار موفق بود اما از احساس افسردگی شکایت داشت و متوجه شده بود که خود حقیقی هنرمندی درونش دارد که به آن بی توجه بوده و به خواست والدینش در رشته دندانپزشکی ادامه تحصیل داده وحالا به دلیل تضاد شدید بین خود حقیقی و خود کاذبش از زندگی احساس رضایت ندارد.

field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب