در دهه ۶۰ میلادی هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل بزرگی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ( جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد). برای حل مشکل آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند. تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید، ۱۲ میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت. شوروی ها نیز با همین مشکل دست به گریبان بودند؛ اما راه حل دیگری برایش انتخاب کردند. آنها از مداد استفاده کردند. این داستان مصداقی رایج در حوزه مدیریت برای مقایسه دو روش در حل یکی مسئله است؛ روش پرهزینه و ساخت راه حل های جدید و در مقابل روش کم هزینه و استفاده از فرصت های موجود در حل مسئله. حال سوالی که مطرح می شود این است که هر کدام از ما در زندگی شخصی و تخصصی خود کدام روش را در نحوه برخورد با مسائل و اتخاذ راه حل ها معمولا انتخاب می کنیم؟ ذهن انسان اغلب در مواجه با مسائل پیچیده، راه حل های ساده و کم هزینه را بی ارزش می شمارد و هر آنچه را که ساده به دست آورد به صورت غریزی کم ارزش می پندارد. این نگرش در واقع یک خطای شناختی در حوزه مدیریت و روانشناسی بیان شده است که هنگام تحلیل و تصمیم گیری در مورد ابعاد مختلف زندگی مانند روابط، کسب و کار و غیره ما را در دام خود گرفتار می کند. این خطا باعث می شود که نتوانیم شرایط موجود و فرصت های اطراف خود را به درستی ارزیابی کنیم و بهترین گزینه های پیش رو را انتخاب کنیم که باعث می شود به سمت ساختن راه حل هایی پرهزینه سوق پیدا کنیم. از طرفی دیگر کمبود این منابع در شرایط مختلف باعث می شود که انسان ها در مواجه با مسائل بزرگ و پیچیده، با ناامیدی و ناتوانی روبرو شوند و نتوانند قدم هایی برای بهبود شرایط موجود بردارند.
field_video