
آیا ما حق داریم بهترین امکانات آموزشی و فن آوری را برای افراد تیزهوش و یا نخبه کشور فراهم کنیم و از سوی دیگر افراد باهوش متوسط یا پایین تر از متوسط از امکانات ایاب و ذهاب و یا اساسی رین نیازهای خود محروم باشند؟ آیا در شرایطی که دانش آموز کم شنوایی از داشتن سمعک مطلوب و در نتیجه از نعمت شنوایی محروم است، باید امکانات فراوانی برای پرورش دانش آموزان تیزهوش در مراکز تیزهوشان وجود داشته باشد؟ آیا می توان بهترین نیروهای متخصص را برای آموزش و توانبخشی افراد باهوش بالاتر از متوسط تجهیز کرد ولی افراد با نیازهای ویژه از برآوردن نیازهای اولیه و اساسی خود محروم باشند و کمترین نیروی متخصص و امکانات آموزشی و توانبخشی را برای آنها در نظر گرفت؟ آیا جامعه می تواند به سمت نخبه پروری و تیزهوش پروری پیش برود؟ والدین تا چه حد حق دارند در مسیر تحول کودک خلل ایجاد کنند و فرزندان خود را به سمت و سوی مورد تاییدشان که تا حدی برخاسته از ضمیر ناخودآگاه و عقده های روانی حل نشده شان است پیش ببرند؟ آیا نگاه تیزهوش پروری در جامعه باعث میل به برتری جویی و کمال گرایی منفی و رقابت ناسالم نمی گردد؟ واقعیت این است که والدین کشور ما به هر قیمتی به دنبال داشتن فرزندانی تیزهوش هستند؛ به قمیت کلاس ها و دوره های فوق برنامه متعدد و استخدام معلمان خصوصی مختلف، به قیمت پر کردن تمام ساعت های تفریح و ورزش و شادی و شیرینی فرزند خود با مواد آموزشی گوناگون، به قیمت فرو ریختن تمام مبانی اخلاقی و رفتاری کودک، و به قیمت بر هم زدن سازش یافتگی روانی فرزند. در این میان عده ای با ایجاد کلاس های تقویتی و تست زنی، قبولی در مدارس تیزهوشان را به خانواده های کودکان وعده می دهند و بیچاره کودکان معصوم بینوایی که در شیرین ترین روزهای زندگی اسیر گردابی به نام کلاس های آموزشی گوناگون شده اند تا با هدف رسیدن والدین به آرزوهایشان به زور دوپینگ این کلاس ها شاید تیزهوش شوند. به نظر می رسد هدف از آموزش را گم کرده ایم و نظام آموزشی مان به یک رنسانس و تحول اساسی نیازمند است. هر کدام از کودکان دارای ویژگی های شناختی، عاطفی و روانی خاص خود هستند که باید با ارزیابی همه جانبه، امکانات مطلوبی و متناسبی را دریافت کنند. جامعه ایده آل جامعه ای است که تمامی افراد آن با پذیرش اصل تفاوت های فردی بتوانند در کنار یکدیگر زندگی و پیشرفت کنند.