اولين نامي كه براي معماري بومی نهاده شد «معماري خودجوش» و با ابداع «پاگونه» بود. در اينجا منظور از خودجوش معناي تصادفي بودن آن نيست، بلكه طبيعي بودن آن است. در اين سبك، علاوه بر طبيعت و بوم، مولفه ديگري به نام «فرهنگ» نيز در طول تاريخ تأثيرات بسياري بر ساختار معماري گذاشته است. در واقع اين در نفس معماري بومي است كه دوگونه پيوند اساسي را محترم بدارد، پيوند با محيط فرهنگي يا با سلسله ارزش هاي فرهنگي، با سلسله رفتارهاي فرهنگي و قوانيني كه در آن جاري است، از يك سو و از سوي ديگر پيوند با محيط طبيعي، يا با مجموعه داده هايي كه سرزمين بنا به انسان عرضه م يدارد، داده هايي كه هم ابزار فكري اند وهم ابزار كاربردي، هم رنگ و اندازه و تناسبات را در بر مي گيرد و هم مصالح، اجزاء و عناصر ساختماني. معماري بومي داراي خطوط ارتباطي مستقيم، بلاواسطه و محكمي با فرهنگ توده ها و با زندگي روزمره آنهاست. اين شيوه معماري به طور سنتي به فرم هايي اطلاق مي شود كه بر اساس نيازهاي ساكنين يك منطقه و محدوديت هاي محل و اقليم شكل گرفته باشد. در اين معماري، توزيع جرم ساختماني به نحوي است كه در زمستان علاوه بر بهره گيري كامل از حرارت تابش خورشيد، جريان هوا به خارج ساختمان به حداقل ممكن كاهش مي يابد. همچنين در تابستان ضمن به حداقل رساندن هدايت حرارتي، امكان استفاده از تشعشع براي خنك كردن بنا كاملاً مهيا مي گردد. پلان ساختمان در زمستان از حرارت تابشي آفتاب حداكثر بهره را برده و در عوض هدايت حرارت را به حداقل ممكن مي رساند. همچنين در تابستان ضمن ايجاد تأخير در هدايت حرارتي از تهويه مناسب بهره گرفته مي شود. توسعه اين معماري در اثر بكارگيري فنون محلي و استفاده از مصالح بوم آورد، اغلب فرآيند نسبتاً ساده داشته و به راحتي به بخشي از نيازهاي عملكردي ساكنين پاسخ مي داده است. به همين دليل برخي از طراحان، آن را به مثابه «مدل معماري پاسخگو و پايدار» تعبير مي نمايند.