ارتباط هنرهاي معماري و موسيقي در بحث هنر سنتي يکي از مفاهيمي است که مي توان رد پاي آن را در هنرهاي ديگر به واسطه تشخيص عناصر سازنده آنها دنبال نمود. يکي از حلقه هاي اتصال، هنر نگارگري است که ظرايف آن با دو هنر معماري و موسيقي قابل تطبيق است لذا مي توان جهت بررسي معادل هاي هنرهاي سنتي، حلقه هاي اتصال هنرهاي معماري و موسيقي را در ديگر هنرهاي وابسته با بنياد سنتي جست و جو کرد. چه رابطه اي بين فضاي فيزيکي معماري و فضاي غيرفيزيکي موسيقي وجود دارد؟ منابعي در اين زمينه تاليف شده اند به عنوان مثال مي توان به نظرات منصور فلامکي در کتاب معماري و موسيقي و همچنين سخنراني حسام الدين سراج اشاره کرد. روش کار به گونه اي است که ملودي هاي خاصي به يک معماري نسبت داده و سعي مي شود که با استفاده از يک تم معين، به طرح يک معماري مشخص پرداخته شود. در هنرهاي بصري، معماري، مجسمه سازي و نقاشي، ريتم از تسلسل هم آهنگ و منظم سايه ها، نور، رنگ هاي ملايم، خطوط صاف و منحني خود را نشان مي دهد. اين هنرهاي بي حرکت و ساکن اند و از راه ديده درک مي شوند و مي توان گفت که ريتم در آنها بصري و ايستا است. در هنرهاي بصري نيز ريتم جزء لاينفک پيام است و بين آنها همان رابطه اي وجود دارد که در بخش هاي کوتاه و تکيه هاي هنرهاي بياني، رقص، شعر و موسيقي مشاهده مي شود. در واقع هرگاه از سنگ ها، رنگ ها و خطوط، يک اثر نقاشي، مجسمه سازي يا معماري خلق شود، هميشه از يک قانون موزون پرده بر مي دارد که به نظر مي رسد موسيقي ساکتي را نه از راه گوش بلکه از طريق چشم مي نوازد. همان طور که مشاهده مي شود هر سه هنر و به طور کلي همه هنرهاي اصيل در ماهيت همگي يکي هستند، لذا در همه هنرها تفاوتي از حيث هدف نهايي يافت نمي شود. بنابراين هنرها را به نقاشي و موسيقي و معماري و ... تقسيم نکنيم، اين ها در عالم تکنيک و کثرت است و باز هم همان گويش است که نامکرر است و متفاوت.