محدوده جغرافیایی معماری اسلامی ایران را باید در قلمرو اصلی جغرافیایی فرهنگ ایران و نه در مرزهای سیاسی امروزی ایران جستجو کرد، قلمرو وسیعی که نجد ایران را در برگرفته و از یک سو، به کوههای دربند در غرب دریای مازندران و از سمت مقابل به رود سند در پاکستان امروزی و از دیگر سو، به میان رودان (بین النهرین) در عراق و از جهت دیگر تا سرزمین فرارود (ماوراءالنهر) کشیده شده است. البته قلمرو نفوذ فرهنگ ایران از این محدوده نیز در می گذرد و در معماری های سرزمین های دورتر نیز می توان تأثیرات این معماری را دنبال کرد. تاریخ این معماری نیز تاریخی طولانی است. از آغاز اسلام تا نیمه قرن چهاردهم قمری یعنی حدود ۱۴۰۰ سال. در این دوره طولانی و در آن جغرافیای وسیع علی رغم آب و هواها و اقلیمهای گوناگون در گوشه و کنار این سرزمین و تنوع سلايق و زندگی و آداب مردمان آن، این معماری جوشیده و برخاسته، هویت درونی خود را حفظ کرده و هر روز در مکانی شکوفا شده و هر موقع حال و روزی داشته است . گاهی در اوج بوده و گاهی در حضیض، گاهی سکون پیشه کرده و گاهی شتاب گرفته است.
در نگاهی کلی، هرچند از قرون اول تا چهارم قمری آثار معماری زیادی باقی نمانده، اما شاید بتوان این دوره را بیشتر با اتکا به اطلاعات موجود در متون تاریخی، راجع به شهرها و بناهای آن، دورۂ تولد و شکل گیری این معماری نامید. قرون پنجم و ششم دوران اوج گیری است. قرن هفتم، که با حمله مغول آغاز می شود، دوران سکوت است و قرن هشتم زمان ابداع های پرشتاب و پرهیجان بسیار. قرن نهم آغاز دوران تصیم گیری و قرن دهم ادامه آن و سدۀ یازدهم دوران شکوفایی است. قرن دوازدهم مکث و آغاز حرکت جدید و سده های سیزدهم و چهاردهم عصر مهم نوآوری و خلاقیت های دوباره، همزمان با خودباختگی در برابر غرب است.
علی رغم این دگرگونیها و افت و خیزهای مکرر، این معماری همواره حرکتی پیوسته و رو به جلو داشته و هیچ گاه فعالیت مداوم و پی گیرش، تلاش ها و جستجوهای دائمی و خلاقیتها و نوآوری های چشمگیر در دامنه آن، در طول سالها و سده ها، قطع نشده است. استمرار و تداومی، که این معماری را در طول تاریخ طولانی و عرض وسیع جغرافیایی اش یک تن واحد و «یک معماری» کرده ، از مشخصات اصلی آن محسوب می شود. هیچ گاه در ماهیت، مفاهیم درونی و مبانی ظاهری آن شکست و چندپارگی نمی بینیم. در آن تقطيع و از هم گسستگی نیست و به بیان دیگر نمی توان آن را به معماری های گوناگون تقسیم کرد. البته در مسیر طولانی زندگی آن، دوره ها، پسندها و حال وهواهای مختلف را می توان یافت، اما تقطيع و گسست ظاهری یا مفهومی را نه. گویی در این مسیر همه معماران و هنرمندان این هزار و اندی سال به دنبال یک مطلوب گشته اند. همچنین در این تداوم، در جا زدن و بازگشت به عقب هم مشاهده نمی شود. به گفته مرحوم دکتر شیرازی در معماری اروپا چند بار بازگشت به عقب بوده، ولی معماری ایران همیشه حرکت رو به جلو داشته است. یعنی هیچ گاه حرف زمان خود را رها نکرده و آثاری همچون آثار گذشتگان خود را دوباره نساخته است. به تعبیر دیگر همیشه آثار گذشتگان را پشتوانه فعالیت امروز دانسته و در تجربیات قدما راه فردا را جستجو کرده است. امری که شاید بتوان آن را مهم ترین درسی دانست که از نگاه به تاریخ معماری گذشته می گیریم.