در طول قرون متمادی معلمان متوجه این نکته شده بودند که مغز کودکان باید توسط عمل به تمریناتی ساخته شود که به تدریج سخت و سخت تر شده و به این ترتیب عملکرد مغز را تقویت کنند. تا قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، آموزش سنتی شامل تکرار و از این طریق حفظ کردن اشعاری طولانی به زبان های خارجی بود که حافظه شنیداری را تقویت می کرد( از این رو باعث فکر کردن در آن زبان هم می شد). علاوه بر این توجه کما بیش متعصبانه به چگونگی دست خط، احتمالا ظرفیت های مکانیکی مغز را تقویت کرده و به این ترتیب نه تنها به دستخط کمک می شد بلکه سریع و روان خوانی و صحبت کردن هم تقویت می شد. غالبا توجه زیادی هم صرف سخنوری درست و تعالی تلفظ کلمات می شد؛ اما در دهه ۱۹۶۰ آموزش دهندگان، این روش سنتی تمرین را از برنامه درسی حذف کردند. دلیل آنها این بود که چنین تمرین هایی سخت، خسته کننده و نامربوط هستند؛ اما کنار نهادن چنین تمرین هایی هزینه هایی را در پی داشت؛ شاید آنها تنها روش هایی بودند که از طریق انجامشان بسیاری از کودکان می توانستند به صورت سیستماتیک عملکرد مغزی را تمرین دهند، که به آنها ظرافت و روانی در استفاده از نمادها را اعطاء میکرد. حذف آنها از سیستم آموزشی ممکن است برای اکثریتی از ما به نزول عمومی در سخنوری مان منتهی شده باشد؛ توانایی که نیاز به حافظه و سطحی از قوای مغزی شنیداری دارد که امروزه برای ما چندان آشنا نیست. در مناظراتی که در بین لینکلن و داگلاس در سال ۱۸۵۸ انجام شد هر دو طرف توانستند بدون استفاده از هیچ یادداشتی و صرفا با استفاده از پاراگراف هایی طولانی که به ذهن سپرده بودند، به مدت یک ساعت و یا بیشتر به راحتی صحبت کنند. امروزه بسیاری از فرهیختگان ما که از دهه ۱۹۶۰ به بعد در برگزیده ترین مدارس تحصیل کرده اند ترجیح می دهند که در سخترانی های خود از ابزار همه جا حاضر پاورپوینت استفاده کنند؛ جبرانی غایی برای کورتکس پیش حرکتی که تضعیف شده است.
کودکان کم سن و سال تر غالبا از طریق انجام تمرینات مغزی پیشرفت بیشتری دارند تا بزرگسالان. شاید علت این باشد که تعداد ارتباطات بین سلول های عصبی و یا سیناپس ها در مغزهای نابالغ ۵۰ درصد بیشتر از مغز انسان های بالغ است. هنگامی که ما به بزرگسالی می رسیم نوعی عملیات شاخه و برگ چینی حجیم در مغز اتفاق می افتد و ارتباطات سیناپسی و عصبی که به طور گسترده مورد استفاده واقع نشده اند ناگهان از بین می روند؛ مدلی کلاسسیک از گفته یا از آنچه داری استفاده کن یا آن را از دست می دهی. احتمالا بهترین راه حل برای تقویت کردن بخش های ضعیف مغزی این است که از تمامی این دارایی های اضافه غشایی تا زمانی که در اختیار ما هستند استفاده کنیم.
بطورکلی آزمایش های کالبد شکافی که بر روی مغز انسان پس از مرگ انجام شده نشان می دهد، آموزش تعداد رشته های میان عصبی را افزایش می دهد. افزایش تعداد رشته ها باعث می شود که سلول های عصبی از هم فاصله بیشتری بگیرند و به این ترتیب افزایشی در حجم و ضخامت مغز به وجود می آید. به این ترتیب اینکه می گویند می توان مغز را با تمرین مانند یک ماهیچه پرورش داد صرفا یک استعاره نیست.
