مغز با آنکه تنها ۲ درصد وزن بدن ما را تشکیل می دهد، اما حدود ۲۰ درصد کل انرژی کسب شده ما را می بلعد. هر یک از هشتاد و شش میلیارد نورون آن بین هزار تا ده هزار سیناپس دارند که آنها را به نورن ها یا سلول های هدف دیگری متصل می سازند و این گونه، افکار، شخصیت، خاطرات و استدلال های زیربنایی تصمیمات خوب و بد ما را پدید می آورند. رایانه هایی بسیار بزرگ تر و سریع تر از مغز ساخته شده اند، اما هنوز انسان هیچ دستگاهی نساخته است که بتواند در شهود و یادگیری با مغز برابری کند یا همسنگ با آن احساس کند و خلاقیت به خرج دهد. هیچ رایانه ای دارای مولفه هایی نیست که بتوانند آن را به انسانی چندبعدی نزدیک کند. در حالی که یک رایانه با نیروی برق کار می کند، دستگاه زیبا و اندیشمند انسان، مغز، به مدد دستیابی مداوم به گلوکز و اکسیژن عمل می کند که از طریق شبکه عظیم و ظریفی از رگ های خونی در دسترسش قرا می گیرند، حتی وجود کژکاری هایی جزئی در این شبکه عروقی می تواند سکته مغزی فلج کننده و چه بسا مرگبار ایجاد کند.
علاوه بر این ها، سلول های مغزی گلوکز را به روش متفاوتی از باقی سلول های بدن می سوزانند. آنها به انسولین وابسته نیستند، درعوض گلوکز در گردش را مستقیما از طریق انتقال دهنده های بازکننده دروازه غشای سلولی جذب می کنند. چنین وضعی این امکان را برای مغز فراهم می آورد تا در مواقع پایین بودن سطح گلوکز خون، در اولویت نظام سوخت رسانی بدن قرار گیرد. اگر ما فاقد سوخت مورد علاقه مغز، گلوکز تازه باشیم، کبد چربی بدن را به اجسام کتونی تبدیل می کند؛ این اجسام کتونی منبع انرژی جایگزنی به حساب می آیند که بسته به میزان ذخایر چربی مان می توانند برای مدتی طولانی ما را حفظ کنند ( برخلاف عضلات یا کبد، خود مغز انرژی ذخیره نمی کند). وقتی ذخایر چربی مان ته بکشد، مصرف بافت عضلانی و سپس سایر اندام ها و حتی استخوان هایمان را آغاز می کنیم تا به هر قیمتی مغز را فعال نگاه داریم. مغز آخرین عضوی است که اجازه خاموش شدن دارد.