قبل از استفاده از این روش به خودتان بگویید آیا از دست فرزندتان عصبانی نیستید؟ وقتی عصبانی هستید، نمی توانید مشکلات فرزندتان را حل کنید، پس ببینید آیا آنقدر آرام گرفته اید که بتوانید به حرف ها و درد دل های فرزندتان گوش کنید. ُ هنگام حرف زدن ببینید فرزندتان چه حالی دارد؛ آیا فرصت مناسبی را برای حرف زدن با او انتخاب کرده اید؟ در این صورت درباره احساسات فرزندتان با او حرف بزنید. عجله نکنید و سعی کنید درست درباره احساسات فرزندتان قضاوت نکنید. وقتی فرزندتان بفهمد شما احساساتش را درک می کنید، راحت تر می تواند با شما ارتباط برقرار کند. در مرحله دوم درباره احساسات خودتان با او حرف بزنید. در این مرحله زیاده گویی نکنید. در مرحله بعد از فرزندتان بخواهید و اجازه دهید راه حل های مناسبی را برای مشکلش پیشنهاد کند. در اینجا نکته مهم این است که درباره حرف های فرزندتان نظری ندهید و قضاوت نکنید. اگر عجله کنید و با شنیدن یکی از پیشنهادهای فرزندتان سریع به او بگویید که این راه حل مناسب نیست و فایده ندارد، کار شما ناتمام مانده و به نتیجه ای نخواهد رسید. شما باید همه پیشنهادهای او را قبول کنید. گاهی اوقات بدترین پیشنهادها چاره ساز می شود و مشکل شما را حل خواهد کرد. پیشنهادات فرزندتان را بنویسید؛ با این کار او احساس ارزشمندی می کند. در مرحله بعدی ببینید از کدام یک از پیشنهادات فرزندتان خوشتان آمده. زود قضاوت نکنید و فقط نظر خودتان را بگویید. در مرحله بعدی شما باید فرزندتان را راهنمایی کنید و بگویید برای انجام کارهای پیشنهادی اش باید چه اقداماتی را انجام دهد.
قبل از پیشنهاد کردن راه حلی برای مشکلات فرزندمان و پرسیدن نظر او در این باره، باید خودمان را برای استفاده از این راه حل آماده کنیم. ما به عنوان پدر یا مادر فرزندمان باید به خودمان بگوییم که آمادگی شنیدن حرف ها و احساسات فرزندمان را داریم، حتی اگر انتظار شنیدن چنین چیزهایی را از او نداشته باشیم، در این شرایط ما باید سعی کنیم دست از نصیحت کردن و سخنرانی کردن برای فرزندمان برداریم و سعی نکنیم او را با حرف های خود قانع کنیم. ما باید ایده های جدید او را بپذیریم و نباید او را تحت فشار بگذاریم بلکه به او اجازه دهیم مدت بیشتری به مشکل خودش فکرکند تا بتواند راه حل های مناسبی پیدا کند. ما باید به فرزندمان اعتماد کنیم و به او احترام بگذاریم و وقتی با او مشورت می کنیم برای حرف هایش ارزش قائل باشیم.
والدینی که در جلسات آموزشی ما شرکت می کردند، راه های متفاوتی به جای تنبیه کردن بچه ها پیشنهاد کردند. یکی از آنها گفت: سر و کله زدن با دختر چهار ساله ام، برایم کار بسیار دشواری است. او آنقدر مرا عصبانی می کند که نمی توانم خودم را کنترل کنم. هفته پیش وقتی به اتاق او رفتم، دیدم با مداد شمعی در و دیوار را نقاشی کرده است. در آن لحظه آنقدر از دست او عصبانی شده بودم که کتکش زدم. بعد به او گفتم که مداد شمعی هایش را از او خواهم گرفت و این کار را هم کردم. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم، نزدیک بود دق کنم؛ چرا که دیدم دخترم رژلب مرا برداشته و همه کاشی های توالت را با آن رنگی کرده است. می خواستم دوباره با او دعوا کنم، ولی جلوی خودم را گرفتم و رفتم کنارش و از او پرسیدم آبا بهخاطر اینکه مداد شمعی هایش را از او گرفته ام از دستم عصبانی شده و این کار را کرده است. او سرش را تکان داد و گفت بله. من به او گفتم که دخترم وقتی تو با مداد شمعی ها روی دیوار را نقاشی می کشی، من بایدکلی زحمت بکشم تا آنها را پاک کنم تا دیوار تمیز بشه. آیا می دانید دخترم چه کار کرد؟ او رفت و دستمالی برداشت و شروع کرد به تمیز کردن کاشی های توالت. من ههم مداد شمعی هایش را به همراه کاغذ به او دادم و اکنون که یک ماه از آن ماجرا می گذرد دیگر روی دیوار نقاشی نمی کشد.
ماجرای دیگر
هفته پیش وقتی دوستم به من گفت پسرم را دیده که با دوچرخه اش از خیابان عبور می کرده، خیلی شوکه شدم. وقتی پسرم به خانه آمد، به او گفتم چرا وقتی می خواهد از عرض خیابان عبور کند، از کسی کمک نمی گیرد و خودش به تنهایی این کار را انجام می دهد. من به او گفتم عبور کردن از عرض خیابان برای یک پس بچه شش ساله، کار مشکلی است و نگران هستم که مبادا او تصادف کند. وقتی مشکلی وجود دارد، باید به فکر راه حلی برای آن باشیم؛ راه حل پیشنهادی تو برای این مشکل چیست؟ و از او خواستم درباره آن مساله کم فکر کند. شب وقتی پدرش به خانه آمد او با هیجان گفت راه حلی پیدا کرده است، بهتر است هر شب وقتی پدرش به خانه می آید با او تمرین کند که چگونه از خیابان رد شود.