باور غلطی که امروزه در خصوص آموزش مسائل جنسی در جامعه رایج است، خوانش غلط از دو واژه آموزش و آمیزش است، چرا که تصور می شود آموزش جنسی صرفا یاد دادن آمیزش جنسی است؛ در صورتی که اولا این موضوع در واقع مرحله آخر آموزش است که نوجوانان روش های صحیح رابطه با جنس مخالف را فرا گرفته و جلو هر گونه آمیزش جنسی زودهنگام یا ناخواسته که در مرحله اول رابطه خود وارد می شوند گرفته شود. ما معمولا به فرزندان خود یاد می دهیم که چگونه آداب معاشرت و مهارت های اجتماعی را بیاموزند؛ ولی هرگز جرئت نمی کنیم که مهمتریین و سرنوشت سازترین مهارت زندگی یعنی مسائل جنسی را به آنان آموزش دهیم. یکی از عوامل اصلی مقاومت خانواده ها و دولت برای اجرای چنین آموزشی این است که تصور می کنند با مطرح نمودن مسائل جنسی ممکن است کودکان به اصطلاح زودتر بیدار شده و دنبال مسائل جنسی بروند. در حالی که کودکان قبل از اینکه ما تصور می کنیم که آنها هنوز چیزی نمی دانند، چیزهای زیادی از رسانه ها، محیط و حتی خود والدین دریافت کرده و در پی یافتن پاسخ به سوالات جنسی برمی آیند که مجبور هستند پاسخ آنها را از دیگران جسته و توسط همان ها به انحراف کشیده شوند؛ درثانی کودکانی که هر گونه توجه و آگاهی در خصوص اعضای تناسلی خود را امری گناه آلود و مستحق عذاب الهی یا والدی می انگارند و هر گونه فکر و توجهی در این مورد را شرم آور قلمداد می کنند اولین کسانی هستند که به سادگی مورد سوء استفاده جنسی دیگران قرار گرفته و تا آخر عمر صدمات روحی جبران ناپذیر آن را به یدک می کشند که در نهایت به افسردگی، شکست در ازدواج و خودکشی تن می دهند.
بنابراین یکی از ملزومات پیشگیری از انحرافات و خشونت های جنسی و همچنین کاستن از عوارض ناسازگاری در جامعه بر اثر بی سوادی جنسی، شکستن این تابو از همان دور کودکستان است که کودک آلت تناسلی خود را به عنوان عضوی از بدن مانند دست و پا و بینی به رسمیت شناخته و امری عادی تلقی کند؛ زیرا پنهان کاری، سرکوب و یا ایجاد احساس گناه، این اعضا را به عنوان اموری که شایان توجه بیشتری است دانسته و در خفا به تنهایی یا توسط دیگران، تمام توجه خود را صرف شناختن این دنیای ناشناخته می کند.