بسياري از مفاهيم را مي توان با استفاده از بازي به کودک آموزش داد، يک بازي کودکانه ولي هدفمند.
کودکتان را دکتر فرضي حساب کنيد و خودتان را بيمار در حين بازي به مطب فرضي کودک برويد. بعد به او بگوييد که کودکي داريد به نام فلاني، توجه داشته باشيد از اسم کودک استفاده نکنيد؛ چرا که کودک ديگر با شما بازي را ادامه نمي دهد.
بعد که به مطب ايشان رفتيد از خود او براي علت کارش سوال کنيد؛ به طور مثال: آقاي دکتر فرزندم وسايل اش را جمع نمي کند؛ تکليفش را انجام نمي دهد؛ حرف هاي زشت مي زند و يا سلام نمي دهد، يا هر رفتار که موجب خشم شما يا اطرافيان شده از او بپرسيد. توجه داشته باشيد کودک جواب سوال را از پيش مي داند.
حالا آقاي دکتر شما مي گوييد چرا اين رفتار از او سرزده؟ کودک کمي در اينجا به عنوان دکتر فکر مي کند و مي داند (کودک فرضي شما) خودش است و بعد از کمي انديشه به شما جواب مي دهد؛ مثلا تو چرا به بچه ات آن اسباب بازي را ندادي و بر سر من داد زدي و ...، خوب بازي را ادامه دهيد و به آقاي دکتر بگوييد به نظر شما رفتار کودک من اشتباه بوده يا نبوده؟ جواب کودک: آري... . در ادامه آقاي دکتر وقتي اين رفتار از او سر مي زند بايد به کنار پنجره برود و فکر منفي يا ناراحت کننده را از خود دور کند و از سرش بيرون بيندازد، مگر نه؟ جواب آري و بازي تمام مي شود.
هدف: کودک با اين باز هم از دکتر شدن حس بزرگي و خودباوري پيدا مي کند و هم علت رفتار نادرستش را با زبان کودکي اش به شما بازگو مي کند و با بازي احساسش را بيان مي کند. توجه داشته باشيد اين بازي مانند ( کاشت و برداشت محصول است) به طوري که کودک مي کارد و شما برداشت مي کنيد.