همانطور که اتوماسیون فرایندهاي تولید منجر به از دست دادن مشاغل یقه آبی شده است، استفاده روزافزون از هوش مصنوعی نیاز کمتري به کارکنان یقه سفید و حتی مشاغل حرفه اي با صلاحیت بالا خواهد داشت. امروزه ابزارهاي شناسایی تصویر از پزشکان در شناسایی سرطان پوست عملکرد بهتري دارند و در مشاغل حقوقی، فناوري هاي الکترونیکی نیاز به تیم هاي بزرگی از وکلا و کارشناسان حقوقی براي بررسی میلیون ها سند را کاهش داده اند. البته تغییرات قابل توجهی در بازارهاي کار مشاهده شده است (مثلاً در قالب انقلاب صنعتی از ۱۸۲۰ تا ۱۸۴۰ میلادي)، اما مشخص نیست آیا الزاماً شغل هاي جدید در حوزه هاي دیگر ایجاد خواهند شد تا کارمندان در آنجا تعدیل و منطبق شوند. این به تعداد مشاغل جدید احتمالی (که ممکن است بسیار کمتر از تعداد شغل هاي از دست رفته باشد) به سطح مهارت مورد نیاز بستگی دارد. جالب اینجا است که به همان طریقی که داستان های خیالی نقطه شروع هوش مصنوعی بودند، همچنین می توان از آن براي نگاهی اجمالی به دنیایی با بیکاري بیشتر استفاده کرد. رمان تخیلی «برف پاشیده» نوشته نویسنده آمریکایی «نیل استیفنسون»، دنیایی را توصیف می کند که مردم زندگی طبیعی خود را در واحدهاي ذخیره سازي که احاطه شده با تجهیزات فنی می گذرانند درحالیکه زندگی واقعی آنها در یک دنیاي سه بعدي به نام متاورس جریان دارد، که در آن به شکل آواتارهاي سه بعدي ظاهر می شوند. هرچند این سناریو به شدت خیالی به نظر می رسد، اما پیشرفت هاي اخیر در واقعیت مجازي و پردازش تصویر، همراه با موفقیت دنیاهاي مجازي در گذشته و این واقعیت که افزایش بیکاري منجر به کاهش درآمد می شود، سبب می شود که فعالیت هاي سرگرم کننده دیگر کمتر قابل دسترس باشند و این سناریو را دور از اوتوپیا نشان دهد. وضع مقررات ممکن است دوباره یک راه حل براي جلوگیري از چنین تحولی باشد. به عنوان مثال ممکن است از شرکت ها خواسته شود تا یک درصد مشخصی از پول پس انداز شده از طریق هوشمندسازي را صرف آموزش کارمندان براي ایجاد شغل هاي جدیدي کنند که غیرقابل اتومات شدن باشند. کشورها هم ممکن است تصمیم بگیرند محدودیت هایی براي هوشمندسازي وضع کنند. در فرانسه سامانه هاي سلف سرویس مورد استفاده توسط نهادهاي دولتی عمومی فقط در ساعات رسمی اداري قابل دسترسی هستند. یا شرکت ها ممکن است ساعات کاري در روز را محدود کنند تا کار باقیمانده را بین کارکنان به صورت منصفانه تري توزیع کنند. تمام اینها راه حل هاي قابل اجراتري هستند حتی در کوتاه مدت، نسبت به ایده درآمد بنیادي جهانی که معمولاً به عنوان راه حل در چنین مواردي مطرح می شود.
field_video