نوروز را به جمشید نسبت می دهند که در چنین روزی او بفرمود تا جشن گرفتند و شادی کردند و رخت نو پوشیدند و تا به امروز بنام نوروز جمشیدی مانده است. در نوروز یعنی نخستین روز بهار آفتاب به برچ بره در می آید و روز و شب برابر می شود و هوا نه گرم و نه سرد است و طبیعت خفته بیدار می گردد و هر چیزی زندگی نوی را آغاز می کند این آشنایی و بهم پیوستگی ایرانیان با طبیعت شایان بررسی است. نوروز و مهرگان هر دو نقطه اعتدالی هستند با این تفاوت که راه پیش روی نوروز، راه پشت سر مهرگان است. آنچه را که امروز در برگزاری جشن نوروز در میان تبارها و دودمان های ایرانی می بینیم یادگار هزاران سال پیش است. مطابق آنچه که در کتاب تارج و المحاسن و الاضداد آمده است در هر یک از روزهای نوروز پادشاه بازی سپید پرواز می داد. از چیزهاییکه شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن فرخندگی می جستند، اندکی شیر تازه و پاک و پنیر نو بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در پهنه بارگاه شاه ۱۲ ستون از خشت خام برپا میشد که بر آن ستونها: گندم، جو، برنج، باقلا، کاجیله، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد و ماش می کاشتند و آنها را نمی چیدند تا ششمین روز نورز با آهنگ و نوا و خنیاگری آن دانه ها را می کندند و برای فرخندگی به مجلس بزم می پراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین ( ۱۶ فروردین) آن سبزه ها را گرد نمی کردند. این دانه ها را برای شگون می کاشتند و باور داشتند هر کدام نیکوتر شود، برداشت آن دانه در آن سال بیشتر خواهد بود. ابوریحان می نویسد: آئین پادشاهان ساسانی در پنج روز نخستین فروردین چنین بود که شاه بروز یک نوروز را آغاز می کرد و همگان را از نشست خویش آگاه می ساخت و آنان را به مهرورزی خود دلگرم می نمود، روز دوم دهگانان و کارمندان آتشکده ها- روز سوم اسواران و موبدان بزرگ- روز چهارم خاندان و نزدیکان خود و روز پنجم پسر خود و همگنان او را می پذیرفت و به هر یک درخو جاه و پایه بخششی می کرد. چون روز ششم فرا می رسید و از پرداخت حقوق مردم آسوده میشد از آن پس نوروز از آن خود او بود و تنها ندیمان او می توانستند با او باشند و بس. در بامداد نوروز نواها و آهنگ های ویژه ای در پیشگاه شاهنشاه نواخته می شد. پنج روز نخست را نورز عامه می گفتند و از ورز ششم ببعد را نوروز خاصه می نامیدند.
field_video