کلیشه های جنسیتی مجموعه ای از باورهای فرهنگی و اجتماعی مشترک اند که قابلیت و ویژگی های خاصی را به افراد یعنی زن و مرد نسبت می دهند. از سوی دیگر این کلیشه ها درخواست ها و انتظارات اجتماعی متفاوتی را ایجاد می کنند. کلیشه سازی در حقیقت نوعی برچسب زنی اجتماعی است. برای مثال طبق رایج ترین شکل این کلیشه ها، مردان قدرتمند، مدیر، شجاع، مستقل و پرخاشگر و در مقابل زنان ضعیف، وابسته، آرام، صلح جو و سازشگر تعریف می شوند. می توان کلیشه های جنسیتی را در یک معنا شکلی از باور رایج دانست که مجموعه ای از باورهای بنیادین است. آنها اغلب طبیعی، بدیهی و غیرقابل تغییر تصور می شوند. یکی از مهمترین عواملی که کلیشه ها را در اذهان تثبیت می کند، جامعه پذیری جنسیتی است. جامعه پذیری جنسیتی فرآیند بازتولید نابرابری جنسیتی است. جامعه پذیری جنسیتی از درون خانواده نشات می گیرد. جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن، نابرابری، آن را به نسل های آینده منتقل می کند. طبق این الگو، زنان در حوزه خصوصی خانواده محصورند. فرایند جامعه پذیری درخانواده گرایش های جنسیتی را درونی کرده و آن را به فرزندان انتقال می دهد و باعث دائمی شدن سلطه مرد و مطیع بودن زن می شود. بر اساس نظریه نابرابری جنسیتی نه تنها جایگاه زنان با مردان متفاوت است، بلکه نابرابر نیز هست و لذا زنان در مقایسه با مردانی که از جایگاه اجتماعی برابری برخوردارند، منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصت های کمتری دارند. در نظریه ستمگری جنسی، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابری جنسی با مردان، تحت ستم نیز قرار دارند؛ یعنی تحت انقیاد، تابعیت تحمیل بدرفتاری مردان به سر می برند. از انتقادهای فمینیسم نسبت به فرهنگ رسانه ای، نادیده گرفته شدن زنان به عنوان مقوله ای اجتماعی به حاشیه رانده شدن آنان است. این تبعیض در سلسله مراتب خانواده اثر زیان بخش خود را از سویی بر تربیت دختران و وضعیت آنها در مرتبه تابع و وابسته در دور جدید در منزل پدر و بعد از آن در منزل همسر و از دست دادن فرصت های رشدی به واسطه روابط تبعیض آمیز باقی می گذارد و از سوی دیگر مرتبه فرودستی مادران در خانه و فقدان شخصیت و هویت مستقل و پویا در آنها موجب تربیت فرزندانی وابسته و غیرخلاق می شود. در خانواده های سنتی ایرانی، مردان در همه امور تصمیم می گیرند و کنترل و اداره امور منزل به عهده آنها است و زنها در ارتباط با مردان نقش تابع دارند.
field_video