جان مكارتي، نخستين كسي بود كه واژه هوش مصنوعي را به كار گرفت. او مخترع زبان «ليسپ»است كه از آن در برنامه نويسي هوش مصنوعي استفاده مي شود. هوش مصنوعي سيستمي هوشمند شبيه هوش طبيعي است. اين هوش بنا دارد كه مانند هوش طبيعي محاسبه كرده تا اعمال و رفتار انساني را شبيه سازي كند. هوش مصنوعي علائمي از هوش واقعي است. اين هوش از نوع صناعي و مصنوعي است كه در شرايط مختلف قابليت هوشي از خود بروز ميدهد. يعني هوش مصنوعي الگويي ممتاز از ماشين منطقي است. پس هوش مصنوعي نوعي از زبان برنامه ريزي شده يا منطق استدلالي، استنتاجي و محاسبه گري گسترده است. هوش مصنوعي هرچند محاسبه دقيق انجام مي دهد، اما در انديشه اي نمي انديشد و فقط سامانه انديشيدن را به وجود مي آورد. در اين هوش، بنيادِ سياست ها و برنامه ها با اصل حسابگري عملياتي مي شوند. هوش مصنوعي واقعيتي سيال است كه به اصلِ بنياد هوش طبيعي وابسته است يعني همه چيز اين هوش به هوش طبيعي وابسته و پيوسته است. با اين نگاه هوش طبيعي اصلِ بنيادي براي هوش مصنوعی است. در عین حال هوش مصنوعی الگوی ناتمام از هوش طبیعی انسان است. هوش مصنوعی ایده بنیادین از هوش طبیعی است. در این هوش دو ایده کلی وجد دارد که به صورت متفاوت نقش آفرینی می کنند:
اول) دستگاها نمادها که با برنامه ریزی ویژه ربات ها و رایانه ها قابلیت محاسبه پیدا می کند.
دوم) ایده ای که می گوید فقط رایانه ها و ربات ها فکر دارند و در این داوری دیگر امکان ها را نادیده می گیرند و با ذهن خمیده داوری مشابه انجام می دهند.
در فرض دوم كه فقط رايانه ها فكر كنند، تصوري بيهوده و تصديقي نسنجيده است. زيرا حداقل در هوش واقعي اين ويژگي هوشي وجود دارد كه قابليت محاسبه گري را براي هوش مصنوعي طراحي كرده است. هوش مصنوعي از يكسو ايده اي از هوش واقعي است. ديگر سو امكاني براي طرح هوش واقعي خواهد بود كه در چرخه هوش ورزي به كار گرفته مي شود.