جدا شدن از دنیای کودکی و به طور ناگهانی ورود به دنیای بزرگسالی و زناشویی یکی از بزرگترین آسیب هایی است که گریبانگیر کودک همسران می شود. طبق نظریه ی رشد روانی- اجتماعی اریکسون رشد ۸ مراحله دارد و در هر مرحله میزانی از شخصیت فرد رشد می یابد و شایستگی و صلاحیت یافتگی او تکمیل می گردد. اگر مرحله ای به خوبی پشت سر گذاشته شود شخص احساس تسلط می کند و اگر خلاف آن صورت بگیرد حس بی کفایتی و ضعف در فرد غالب می شود. طبق این نظریه مرحله ی پنجم، هویت در برابر گم گشتی نام دارد که کودک در این دوران به دنبال کشف استقلال است. اگر در این مرحله تشویق و پشتیبانی دریافت کند به حس استقلال و تسلط خواهد رسید و اگر نسبت به این تمایلات و خواسته هایش اطمینان کسب نکند، حس اطمینان به خود و آینده را از دست خواهد داد و به نوعی دچار گم گشتگی می شود. ازدواج کودکان که همراه با ورود کودک به مرحله ی نوجوانی است، سبب می شود که کودک بدون آنکه بتواند هویت خود را کشف کند وارد مرحله ی بعدی یعنی بزرگسالی شود و این عدم شناخت هویت منجر به عدم اطمینان نسبت به باورها و تمایلات فرد می شود و در زندگی جدید هم ادامه پیدا می کند. بدین ترتیب دوره کودکی و نوجوانی ناتمام می ماند و کودک با دنیایی از نیازها و انتظارات برآورده نشده به زندگی زناشویی وارد می شود. از تکمیل فرایند جامعه پذیری در دوره ی نوجوانی باز می ماند و در برآورده کردن نیازها و انتظارات افراد جامعه با مشکل مواجه می شود. از طرفی کودک از فضای کودکی دور می شود و ازدواج سبب جدایی او از خانواده، دوستان و از دست دادن حمایت مستقیم آنان می گردد و همچنین عدم تعامل با همسالان و دور شدن از فضای اجتماع را به همراه دارد و ثمره ی آن از دست دادن فرصت های رشد و تکامل فردی است. هرچند محتمل است که فرصت های اجتماعی به وجود آمده ناشی از ازدواج، شرایط رشد و تعامل اجتماعی بیشتر فرد را فراهم نماید.
field_video